مادر تنها آرزوش همینه ، یه روز منو با شوهرم ببینه!

  • ۲۳:۲۶
دیشب مامانم صدام زد گفت بیا تو آشپزخونه کارت دارم . اشپزخونه برای ما یک مکان عادی نیست بیشتر مثل یک مقر سری یا  محل اتحاد های مخفی و زیراب زنی های متعدد توسط من علیه برادرانم و بالعکس میباشد زین رو فراخوندن همدیگه به آشپزخونه یعنی یک کار مهم داریم ! 
تارفتم مامانم بی مقدمه گفت دوتا خواستگار برات اومده! 
سریع دست روی قلبم گزاشتم و گفتم : زن یه مقدمه چینی چیزی نمیگی قلب من طاقت این همه خوشی یه جا نداره؟؟

اخم کرد وگفت حوصه شوخی مسخره هات ندارم گوش کن:) یکیش پسر حاج نورالله همون که تو مراسم های بابابزرگت دیدی نظرت اول درباره این بگو تا بعد اون یکی رو بگم ! 
گفتم: والا من فقط نورالله چشم قشنگ  ( چشم های این پیرمرد یه آبی فیرزوه ای قشنگی بود) دیدم نه پسرش بعدشم همه ی گزینه هارو بزار رو میز اینکارا چیه؟ کی یادت داده؟؟؟

مادر فرمود پسره لیسانس دوسال  بزرگتره و نورالله چشم قشنگ خاطر نشان کرده طبقه ی بالای خانه اش را  در طبق اخلاص تقدیم پسرش خواهد کرد! 
گفتم : حرمت گیس بلوندت واجب ننه فقط ای کاش میفرمودین این دل عاشق پیشه را به کدامین حسن این پسر ندیده خوش کنم؟؟

که نه کار دارد و نه مال و نه حسن جمال ! اما بی شک اقبال بلند و سلیقه ی درخوری دارد که اینگونه ندیده خواهان این جانب میباشد لیکن بی تعلل پیغامی بفرست و جواب رد مارا به گوششان برسان!
حال بگو ببینم فرد خوش سلیقه و خوش اقبال بعدی کیست؟؟
مادر که از شدت خنده رنگ به رنگ شده بود  گفت :اون یکی پسر آقای عباسی همسایمون تو کرمانشاس که نمیدونم از چی توی دلقک خوشش اومده! 
سریع خاطرات کودکی به خاطرم امد که چگونه این پسر من و اقدس را جز جگر میداد پسری بشدت قدبلند ودیلاق بود که چون دو دندان جلوییش برامده بودن و  ایضا خیلی تند میدویید به او در محل مجتبی خروش (مخفف خرگوش) میگفتیم!

یک سال در باغچه نزدیک خانه ی ما چند افتاب گردان کاشت رشد آفتاب گردان ها به مانند لوبیای سحر امیز بود انقدر بلند شده بودن که از داخل حیاط سرشان پیدا بود و همگان انگشت حیرت بردهان هنگام نظاره ان افتاب گردان ها میگفتن این هارو مجتبی خروش کاشته مثل خودش دراز شده  !

گفتم مادر این یکی به وحشتم بیفزود ! مجتبی خروش نه خوشنام است نه خوش روی ...وا اسفا
بیا و چندسال دیگر پذیرای دخترت باش و اجازه بده خود شوهری برگزینم!

از واکنش مادر بگذریم اما امیدوارم اینکه میگویند سالی که نکوست از بهارش پیداست حقیقت داشته باشد

سلام بر خواستگاران ندیده و سلام بر نورالله چشم قشنگ و پسرش

سلام بر مراسم چایی بردن 

سلام بر مجتبی خروش و افتاب گردان هایش

و سلام بر لگد هایی که خود بر بختم میزنم!


  • ۲۰۱
نرگس بیانستان

مگه تو پارتنر نداشتی دخترم؟

ننم نمیدونه 
زری シ‌‌‌

عا ...

پیچیده شد .

والا نمیفهمم پیچیدگیش کجاس:))

زری シ‌‌‌

  که نه کار دارد و نه مال و نه حسن جمال ! اما بی شک اقبال بلند و سلیقه ی درخوری دارد که اینگونه ندیده خواهان این جانب میباشد لیکن بی تعلل پیغامی بفرست و جواب رد مارا به گوششان برسان!

 

خداییشششش اینارو در لحظه به مامان گفتین ؟ :)))) خیلی روحیه طنز تون بالاس :)))

تقریبا هفتاد درصد مکالماتم با خانواده  اینجوری مسخره بازیه!
:) 
بعد خوشم میاد مامانم بخندونم

سکوت شلوغ

سلااااااممم 

خوبی؟؟؟

خدایاااااا امسال شوهر کنه

سال دیگه هفت تا بچه بزادددد :))))

 

قلمت‌هنوزم‌حرف ندارن:)

سلام فاطمه خانم کم پیدا چطوری؟
شکر بد نیستم :) 
منطقی هم حساب کنی همین فردا شوهر کنم سال دیگه بخوامم نمیتونم هفت تا بچه بیارم!
:) 
خودت چه خبر رفتی خونه خودت؟
تشکر از لطفت
عارفه صاد

اقا مبارکه مبارکه، سال پر و پیمونی باشه برات:)

نه؛ فقط یدونه باشه که همون یکی کافی باشه، پر و پیمون نبود نبود 😅

من دلم میخواد پرپیمون باشه هی خواستگار بیاد هی رد کنم هی اینجا بنویسم !
:))
سما نویس

برو بچسب به همون پارتنر خودت:)

اسلام دست و بالم برای چسبیدن بهش بسته!
سما نویس

بعدشم خیلی نامردی که از پارتنر خودت چیزی نمیگی.من حق آب و گل دارم.

اصلا حق اب و گل که رد کردی تو حق مالکیت اینجارو هم داری:)
اخه چی بگم ازش؟:) سوژه بده تا به طنز درش بیارم بنویسم ازش 
:))
سما نویس

من نمی‌دونم.یک چیزی بنویس این جوان ناکام پشت گوشی دلش شاد بشه.گناه داریم ماها🤣

باشه غمت نباشه :) 
سکوت شلوغ

شکرررررر 

نه دیگه منظورم هفت قلو بود

:))))

یه چند تا دیوار تو خونه خراب کردیم درحال بازسازی خونه ایم

ان شا الله کم کم رفتنی ام 

 

 

هفت قلو!!! 
مگه خونه نمیساختین؟ الان چجوری بازسازی میکنید؟
:)
سکوت میگم چالش های دوران عقد چیا هستن؟
جانان

سلام و درود مریم بانوی عزیز 🌹

 

خدا شما را اجر و خیر دهاد ک نیش ما را می‌گشایی !😍  (نمیدونم چ مدت زمانی😀 ولی داشتم تصور می‌کردم با همین طنز با اون دوتا بنده‌ی خدا داری تو اطاق حرف می‌زنی)🤣

ب یار بگو دست بجنباند و جفتکِ بخت و اقبال را نادیده نگمارد 😞 ک ما بسی نامهربانی از این بخت‌و اقبال ورپریده دیده‌ایم !

اگر بعد از مراسم چایی‌بران😛 برای مجتبا خروش و پسر نوراله چشم قشنگه برایمان بنویسید ک بر ما تجربه بیافزائید سپاسمندتان خواهیم گشت ! 🤣😉🤣

 

امیدوارم ک هرچی صلاح و خیرت هست برات رقم بخوره !🙏🤍🌹

سلام 
نه بابا رد شدن رفت :) ما معمولا خواستگار اگه جواب منفی باشه همون اول به خونه اومدن نمیرسه .
چه نامهربانی دیده این؟:) 
والا دیگه بنظرم ضایع باشه واسه  طنز نوشتن بهشون جواب مثبت میدادم بیان خونمون:)) 
مرسی 
سکوت شلوغ

نه ما خونمون دست مستاجر بوده !

چالش  فقط اینکه بلاتکلیفی خیلی مزخرفه 

یعنی هم متاهلی هم نیستی :/// 

مسائل یکم باز میشه و خب خانواده ها یکم دخیل میشن تو روند ازدواج و.... که البته اونم به درجه استقلال دو طرف و شعور خانواده ها درصدش مشخص میشه

البته ما به دلیل مسئولیت هایی که روی دوش علی هست اصلا شبیه عقدی های معمولی نیستیم 


 

خلاصه به اون سختی که تو دوران مجردی فکر میکردم نیست ولی خب من فکر میکردم برای شکستن رسم و رسومات خیلی قدرت بیشتری دارم ولی بعدش متوجه شدم خیلی چیزها دست ما نیست !!!! 

 

می‌دونی اصلا اون چیزی که فکر میکردم نبود:) 

بلاتکلیفی اره اذیت کننده س
چجوری دخالت خانواده هارو مدیریت کردین؟ مثلا دیدی دیگه خانواده دختر همیشه کلی خواسته دارن ذهن دختر هم کدر میکنن 
دوسال عقدی؟
خوب نبود یعنی؟:)
هوپ ...

منت خدای را که تونستم بالاخره راه خواستگاران سنتی را بسته و خود شوی برگزینم.

تو اسطوره ای سلطان :)))
سکوت شلوغ

سلام مجدد 

خانواده هامون اهل دخالت نیستن البته علی هم خیلی رک کسی حرفی بزنه جواب میده  

 

آره دوسال گذشت :)) 

البته مامانم میگه شما مثل اینایی که عروسی کردن هستید ۲۴ ساعته وردل همدیگه اید:))) 

مامانم اول مخالف صددرصدی ازدواجمون بود الان اینقدر همدیگه رو دوست دارن منو آدم حساب نمیکنن :///

سر قضیه بازسازی خونه خانواده علی طرفدار بازسازی بودن بابام میگفت نه به علی فشار نیار اصلا وضعی بود ...بابام پسر نداره یه جوری ذوق علی می‌کنه من حسودیم میشه

 

البته گاهی خاله یا مامانم. چیزایی میگن ولی خب می‌شینم پیش خپلی همشو یه بند میگم اونم میگه همش حرف الکیه با ذهن خالی و راحت به زندگی میپردازم

 

من فکر میکردم زندگی رو از صفر باهم می‌سازیم و کلی سختی میکشیم و.... ولی واقعیتش خیلی راحت گذشت ...یعنی تصورات من کن فیکون شد://// 

 

چه خوب :)
یعنی دلت سختی کشیدن میخواست؟:)))

سکوت شلوغ

ولی اینکه دلم میخواد تموم بشه دلیلش اینه عقایدمون با اطرافیانمان خیلی متفاوته 

بالاخره دوتا شهرستان مجزا هستیم از رفت و آمد متنفرمممم 

بلاتکلیفیم 

و.....

اینایی که با ما عقد کردن ۳ نفرشون طلاق گرفتن میترسم ۴ امیش ما باشیم😂😂😂

یعنی تو دوران عقد بین شهر خودت و شهر شوهرت همش درحال رفت و امد بودی؟ 
این سخته راستش 
نترس :) شما که مشکلی باهم ندارین میگی خانواده هاتونم اذیت نمیکنن
سکوت شلوغ

من از امتحان خدا خیلی میترسم 

فکر میکردم امتحانم تو زندگی مشترک از نظر مالی باشه یا قطع رفت و آمد با خانواده ام ولی هیچ کدوم نشد 

راستش میترسم چیزی باشه که از پسش برنیام !!

 

آره بابا همش باید بریم و بیایم 

دوران سربازی که مثل اینایی ک عروسی کردن فقط آخر هفته ها میومدیم خونه ما😂 

 

 

عقدی که زیادی بشه دیگ کم کم آدم بهونه گیر میشه به طلاق می‌کشه ایقددددددد لیلی و مجنون دور و برم طلاق گرفتن ک نگوووووو:)))

چرا فکر میکنی خدا قراره حتما یه ازمون سخت بهت بده تو زندگیت ؟:) 
اگر هم اینجوری باشه تو.میگی مطمئن باش توان و تحملش هم خواهد داد.
مگه نگفتی شوهرت یه دوره سرباز بود و حقوقش خیلی کم بود؟ سخت بود 
خب همون امتحان شما بوده:)
اره واقعا منم موافقم عقد طولانی ازار دهنده میشه شیش ماه کافیه :)



سکوت شلوغ

اتفاقا علی هم همین رو میگه 

میگه تو خیلی صبوری اگر دختر دیگه ای بود تو دوران سربازی که حقوقمون ۲ تومن بود و ۱۷۰۰ هم می‌رفت برای وام ازدواج دهن منو سرویس میکرد 

ولی واقعا بهم سخت نگذشت :))) 

نمی‌دونم شاید توقع زجر کشیدن داشتم :/// مریضم دیگ #

 

این ترس ها از ضعف ایمانه :(((( 

 

تو سر کار نمیرفتی اون موقع؟:) واقعا دوتاییتون با ماهی سیصد سر میکردین؟
هزینه هاتون چجوری بود؟؟
:) والا راست میگه همسرت 
این ترس ها از دلبستگی اضطرابیه نه دلبستگی ایمن
تو همش منتظر اتفاقی هستی که بیفته و بخاطرش زجربکشی:) 
اشپزیت ارتقا یافت؟:)
سکوت شلوغ

نه من بعد عقد دیگه علی دوست نداشت برم سرکار دیگه نرفتم 

البته چند ماه اول علی سرکار هم می‌رفت دیگه من اعتراض کردم چون با خستگی رانندگی کردنش برام قابل قبول نبود برای همین دیگه ما بودیم و۳۰۰ تومن:))) 

اخرای سربازی هم حقوق شد حدودا ۳۸۰۰ تومن 

در همه حال برکت داشت به همه جا می‌رسید :))

البته خرج بنزین ماشین و... با ما نبود فقط خودمون دوتا بودیم :)))  

 البته علی میگه الان دارم تلافیش در میارم به نسبت بالا رفتن حقوقش منم خرج میکنم😅اونم میگه نکشیمون ساده زیست :))

اها خب پس دیگه :)
چه شوهر دوستی بودی تو و رو نمیکردی:)))
سخت نیست برات هزینه هات شوهرت بده؟:)
سکوت شلوغ

نه مریمی

آشپزیم هنوز مالی نیست :))) 

ولی همه میگن در زندگی یاد میگیری فقط کافیه ۵۰ بار غذات خراب دربیاید:)))

 

آره واقعا 

اصلا همش تقصیر خانواده برتره الکی مثلا😂

فاطمه دوسال گذشت از عقدت یاد نگرفتی؟:)))
:)))

سکوت شلوغ

راستش اوایل سخت بود چون همیشه تو تفکراتم من هم قرار بود کمک خرج باشم 

ولی علی معتقده پولی که بدست میاره مال هردو ماست یعنی میگه یه زن خونه دار هم شاغله ولی شغلش تربیت فرزنده و مدیریت خونه حتی معتقدم اگر دوست نداشته باشم موظف نیستم کارای خونه رو هم انجام بدم 

حتی زمین که خریدیم هم به نام من زد 

در کل معتقده اگر زن نباشه مرد هم نمیتونه با خیال راحت پول در بیاره

 

 

 

چه شوهر عاقلی داری:)) 
میفهمم چی میگی عزیزم 
منظورم اینه اون استقلال شخصیتی که ادم دلش میخواد داشته باشه چجوری میشه؟
من همین همیشه برام سواله 
گاهی پیش میاد آدم دلش خرید چیزهای غیر ضروری میخواد اما خب نمیتونی هم دائم به همسرت بگی پول بده!
یا مدیریت مالی چجوری میشه
سکوت شلوغ

البته چند باری خونشون آشپزی کردم خوب دراومد مادرشوهر عزیز معتقده من از گ.... ( تنبلی زیاد) خودمو به کار نمی‌زنم واگرنه بلدم :/ 

ولی باور کن بلد نیستم ! 

مادرشوهرت این بهت میگه؟:)))) 

سکوت شلوغ

الان علی ماهانه دو تومن می‌ریزه کارتم برای خودم طبق همون مدیریت میکنم که چی بخرم و چی نخرم 

گاهی هم ببینم حقوقش کامل می‌ره برای بازسازی خونه خرج نمیکنم یا فقط قسمتیش رو خرج میکنم 

 

باهم تعارف نداریم گاهی چیزی بخوام که موقعیتش نباشه رک میگه که الان شرایطش نیست یکم صبر کن 

گاهی هم اون بخواد خرجی کنه که من ضروری نبینم میگم الان نه 

کلا با هم برنامه میچینیم که چی بخریم و چی نخریم 

 

گاهی هم خرید لباس و اینا دارم بیشتر برام می‌ریزه کارتم 

 

می‌دونی وقتی دو نفری بشینی روی حقوق برنامه بریزی دیگه ناراحت نیستی برات سخت نیست نخریدن یه سری لوازم 

 

تو کی اینجوری بزرگ شدی؟:)))
حل شده براتون دیگه 
ولی اخلاقاتون مثل همه واسه همین از این چالش ها ندارین 
توهم صبوری 

سکوت شلوغ

با مادرشوهرم رفیقم هروی بخوایم بگیم میگیم بهم

خیلی پایه است و در عین حال فهمیده 

گاهی سوالی تو زندگیم باشه ازش میپرسم حتی موضوعاتی که روم نمیشه از مامانم بپرسم 

 

کلا اتفاقی تو خونشون پیش بیاد قبل علی مامانش به من میگه بعد باهم برنامه ریزی میکنیم چطور به علی بگیم 

 

البته اگر اشتباهی هم بکنم دوستانه بهم میگه 

 

خیلی زن خوبیه از بس مادرشوهرش اذیتش کرده هوامو داره که من مثل خودش نشم :)))

چه خوبه رابطتون :)) 

سکوت شلوغ

اتفاقا علی خیلییییییی صبوره من زودجوشم ! 

همون روز اول هم گفتم

ولی مسائل مالی برام خیلی مهم نیست 

گاهی من عصبی بشم اون خیلی ریلکسه اصلااااا به روم نمیاره می‌خنده و میگذره اصلا کینه ای نیست 

 

 

البته به دوره کانال داری خریدم می‌خوام تو فضای مجازی شروع به کار کنم  

منم زودرنجم راستش 
چه کاری؟
سکوت شلوغ

حتما به یار بگو که زودجوشی  :) 

کانال زدن تو یه پیام رسان یا پیج دارم یاد میگیرم بعدا که خوب فالور داشت تبلیغات بگیرم :) 

یا تو یه زمینه متخصص بشم و دوره ام رو بفروشم 

کلاس خط هم اسم نوشتم 

 

خیلیییی حقوق دلچسبی دارههههه :))) 

زود جوش نیستم اتفاقا زود رنجم زود ناراحت میشم 
منم کانال زدم تلگرام البته گاهی مینویسم اونجا 
بیان این ماه دویار به کما رفت احتمالش هست مثل بلاگفا نابود بشه
منم خطاطی خیلی علاقه دارم اما فعلا نه وقتش هست نه پولش
:)))) ساده زیستیت چه شد؟
سکوت شلوغ

همون رو بگو :)

یه موضوع انتخاب کن تخصصی کار کن 

مثلا جملات عاشقانه 

یا خطاطی 

یا طنز (جوک) 

یا هرچی دوست داری 

بعد تبلیغ بده تا کانالت بره بالا بعد یا چیزی رو بفروش در اون رابطه یا تبلیغات بگیر 

من چون خیلی کتاب همسرداری میخونم می‌خوام کانال همسر داری بزنم 😂😂😂😂

کانال روزانه نویسیه 
:))))

سکوت شلوغ

ساده زیستی 

واقعا نمیدونم 

مثلا وقتی کابینت ها خونه رو عوض کنیم یا کناف بزنیم خیلی دو دل بودم و گیج ! 

ولی تعریف علی از ساده زیستی یه چیز دیگه است 

میگه چیز اضافی و به قصد تجملات بده 

نمی‌دونم 

علی میگه من خیلییییی سخت گیرم و این مدلی اگر زندگی کنم از دین و همه چیز زده میشم 

 

واقعا هنوزم نمی‌دونم  و در حال تحقیقم که زندگی اسلامی چیه و چگونه است !!!

پس بنابراین فعلا نمی‌دونم ساده زیستی مارا چه شده!!!

بنظرم الان دیگه همه چه بخوان چه نخوان ساده زیستن 
انقدر که همه چی گرونه 
سخت گیر که هستی اصلا مجردیتم سخت گیر بودی:)))
وام ازدواج گرفتین؟
سکوت شلوغ

آره زمان ما ۲۰۰ تومن بود :) که طی یک هفته خرج شد:)))

واقعا من سخت گیرم؟ 

منطقه ما اینطوری نیست هرچی  اوضاع سخت تر گرونی ها بیشتر 

تجملات و توقعات بالاتر .... 

طلا های عروس بزرگتر ...

زمین خریدین؟ 
یکم منعطف تر باشی بهتره 
مگه طلا جز یه سرویس و حلقه بازم میخرین؟

سکوت شلوغ

طلاهایی که کادو گیرمون اومد فروختیم زمین خریدیم 

وام ۷۰ میلیون ارزدیجیتال خریدیم ۱۳۰میلیون جهیزیه 

 

ما سرویس نمیخریم 

روی چمدون عروس طلا میزاریم بقیه هم کادو پول و طلا میدن 

مثلا رو چمدون من ۶ تا النگو بود 

دیگه جدا هم کادو طلا گیرمون میاد 

این مال عقده 

دیگه عروسی تو فرهنگ ما کادو پول یا طلاست  داماد هم سرویس طلا 

تو فرهنگ علی اینا وسایل خونه است داماد هم یه کادو میده عروس قبل از ورود به خونه 

 

مثلا تو منطقه ما غالبا زن ها خیلی طلا دارن تو عروسی ها تو چشم همدیگه میکنن مسابقه است !!

طرف شوهرش کارگره مجبورش می‌کنه وام بگیره براش طلا بخره :))))) 

 

 

اها متوجه شدم 
دیشب خیلی خسته بودم خوابم برد ببخشید:)
ما این چمدون عروس نداریم
یعنی مدلش اینجوری نیست خرید های عقد برای دختر هست 
اما این شکلی نیست
طلاهم هرچی قبل عقد توافق کنن که معمولا یه سرویس و حلقه س
سر عقد هم زیر لفظی طلا میدن
دیگه کادو معمولا پول نقد 
طرف شما رسومات سخت و زیادی دارین
مامانی ...

😂😂😂😂😂😂

خدا بگم چکارت کنه دختر😅😅😅

روحم شاد شد😁😄

ان شاءالله جسمتونم شاد باشه:)
سکوت شلوغ

خودمم خیلی گیج خواب بودم 

آره رسومات شما خیلی بهتره 

 

:) قبلا رسم مسخره زیاد داشتیم 
یاسمن گلی :)

داشتم تو کامنت ها میخوندم فهمیدم پارتنر داری نیشم تا بناگوش باز شد :))

چگونه؟:) از برای چه خندت گرفت؟:)
یاسمن گلی :)

یه جوری با مامانت حرف زدی که انگار کلا کسی رو زیر سر نداری :دی

آها:) 
خب اگه بگم گیر میده کیه بگو بریم ببینمش:))

سکوت شلوغ

سلام مریمی 

یه چیز جدید بنویس:))

منتظریم

باشه:)
** fateme **

سلام حالتون احوالتون؟

چه خبر چه میکنی؟ 

خیلی وقته نیومدم 

هنوز شماره نداری؟

سلام چطوری فاطمه خوبی؟
سلامتی کار خاصی نمیکنم 
نه 
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
مهربانی شما چه رنگیست؟

اگر یادمان بود وباران گرفت نگاهی به احساس گلها کنیم.
Designed By Erfan Powered by Bayan