برف میباره

  • ۱۸:۴۴

خیلی خسته ام 

 

خستگی جسمی نه ،کاش همه ی خستگی ها ازکار وفعالیت باشه

 

خسته ی این همه نشدنم این همه فشار روانی 

 

خیلی وقته شبا تیکه تیکه میخوابم خسته میخوابم خسته تربیدارمیشم

 

دغدغه های مالیمون زیادتر شده خیلی

 

به فکر کارسوم باشم؟ 

 

دیروز باخودم میگفتم زندگی همیشه یجوری غافلگیرم کرده 

 

کاش اتفاق خوبی بیوفته 

 

شبش اتفاق بدی افتاد از دیشب یه بغض سنگینی دارم ازدیشب 

 

میگم درست میشه 

 

خسته شدم از مدام قوی نشون دادن خودم 

 

دلم یه سال گریه کردن میخواد یه عالمه فریاد نزده تلنبار شده دارم

 

حس خفگی دارم 

 

خدا بامن کاری کرده همش ترس ازدست دادن باهامه همش ترس بدترشدن شرایط

 

 

 

شرمندگی داره میکشه منو داره ذره ذره ازپا درم میاره

 

هربار مامانم میگه فلان جام درد میکنه یه خارمیشینه تو قلبم

 

میسوزونه و میسوزنتم

 

کاش میمردم 

 

 

 

 

 

  • ۲۶

آهنگش فقط

  • ۲۲:۱۹

امروز روز جهانی چایی بود نیم ساعته متوجه شدم 


توی این نیم ساعت هرچی به ذهنم فشار اوردم متنی برای تکریم این روز مهم وعزیز بنویسم نشد! مغزم نم پس نداد


بی مقدمه این روز ارزشمند به تموم چای خورهای ایرانی تبریک میگم


ان شاءالله تمام مسلمین و مومنین و جهادیون و بسیجیون و کافرین 


و دریک کلام ایرانیان چاییشون به راه باشه مادام العمر ،آمین!





  • ۷۴

مشتی ماشاالله

  • ۱۵:۴۲
قبلا گفتم که بچگیم توی خونه بابابزرگم سپری شد 

من عاشق اون خونه ی ویلایی کلنگی هستم دلم پرمیزنه واسه اون حیاط پراز یاس و شمعدونی 

هنوز گاهی شبا خواب اون حیاط میبینم که داریم با اقدس دور حوض دنبال هم میکنیم و دستامون بخاطر شاتوت چیدن

قرمزه

اگه راستشو بخواین که معلومه دروغشو نمیخواین طی  یه کودتای خانوادگی بعضیا کاری کردن که بابابزرگم اونجارو بفروشه

درواقع اون موقع توی بحران روحی بود خیلی غم داشت ...بگذریم


جونم براتون بگه اون محله پراز ماجرا بود آدم هاش هرکدوم قصه های شنیدنی داشتن 


امروز میخوام از یه بزرگواری به اسم ماشالله براتون بگم 


کارش خیاطی وشکسته بندی بود بهش میگفتن ماشالله شکسته بند


هرکی دستش میشکست با تخته  و باند میبست در رفتگی هارو جامینداخت 


یبارم من سرم توی بازی شکست بابابزرگم منو برد پیشش اقا ماشالله هم شکستگی سرمو پراز چای خشک و

زردچوبه و عسل کرد بیشتر به طرز تهیه نوع شیرینی شباهت داشت تا دوای شکستگی


علاوه بر این ها صدای خوبی هم داشت وسط خیاطی کردنش میزد زیر آواز 

متاسفانه هروقت میخوند گند میزد!

البته این استدلال منه ولی اقدس میگه ربطی نداره که نظر اقدس مهم نیست!


اعتقادی به اندازه گیری با مترنداشت وجبی کارمیکرد برای نشونه گذاری هم تف دهنش به راه بود!!


شلوار داییمو پاچه هاشو تابه تا درست کرد وقتی هم داییم پوشید دید یه لنگه کوتاه تره بهش گفت

تو خودت پاهات مشکل داره ایراد ازخودته مادرزادیه!

داییم باورکرد و مدتی افسردگی بخاطر کوتاه بلند بودن پاهاش گرفت !


این بزرگوار توی شکسته بندی هم همینقدر ماهر بود 

شوهرخالم از روی پشت بوم افتاد دستاش شکست یه جوری براش بست که الان بعد این همه سال

دستاش انگار یه نیم دور چرخیدن!

دوتا هم زن داشت اقا ماشاالله هردوتاشون هم باهم زندگی میکردن

بابابزرگم میگفت زناش براش حواس نزاشتن واسه همینه مردم محله رو کج وکوله کرده!!


راستم میگفت ، هرروز صدای دعواشون میومد 


مش ماشالله خیلی وقته خودش بازنشست کرده و پسراش تولیدی لباس زدن 

برخلاف باباشون کارشون خوبه شلوار کوردی میدوزن درانواع اقسام رنگ ها حتی صورتی!



+ کلی پست های سریالی درمورد آدم های اون محله وسرنوشتشون میتونم براتون بنویسم ولی باخودم

میگم شاید براتون جذاب نباشه یا بیاین بگین خب که چی؟ به ماچه؟؟ ( که بعدش با همین دمپایی روفرشیام میزنم توسرتون)

اگه دلتون میخواد از جواهر خانوم که جواهری درکرمانشاه بود خدایی و پروانه عشق اول داییم و بتول خانوم خبرگزاری آنلاین محله

 و نادر که لعنت خدا براوباد واقعا هم باد اولین خواستگار نیمه سنتی من در سن هشت سالگیم 


(بله پس چی؟ من خیلی کشته مرده داشتم از همون کودکی )براتون بنویسم نفری پنجاه تومن بزنین به کارتم!

هشتاد پنج نفرین دیگه ببینم چه میکنین! 








  • ۷۶

جهنم پر از آدمایی مثل شماست!

  • ۱۷:۵۶

میخوام برم رو منبر براتون حرف بزنم  دیگه همه میدونیم ایرانی جماعت عشق منبر رفتن واسه دیگران داره!!


یا ایها الذین امنو کله سحر رو زمین تف ننداز همانا حق ناس بخشیده نخواهد شد!


سر پل صراط اونی که واسه  دیدن یه کپه خلط زرد کشدار جلوت میگیره نمیزاره بری بهشت پیش حوریا منم من!


(عبایش را جمع میکند و از منبر پایین می اید)



  • ۸۰

من تیرخوردم!

  • ۱۷:۱۸

مریم وبلاگ نویس محبوب و عزیزدلتون تو جیباش پرغمه!


پس چی؟ میخواین چی باشه؟؟ پول لابد


باید بگم خیر این جیب های من وکیف پولم خیلی وقته رنگ ده هزاری بالاتر به خودشون ندیدن


چیه این پول که همه چیو تحت شعاع قرارداده آخه؟؟


چرا باید با دوست بی فرهنگ و فاقد شعورم همچنان دوست بمونم چون هم ماشین داره هم پایه رفتن به کوه؟؟


واقعا فکرکردین چرا انقدر اقدس دوستش دارم؟؟ چون کلی لوازم آرایشی گرون و خفن داره که هروقت میاد اینجا


دو دستی درطبق اخلاص تقدیم خواهرزاده نچرال وخوشگلش میکنه! 


خیلی دلم میخواست اینجوری که نوشتم میبود ولی نیست معمولا استارت غارت با گفتن بده یکم امتحان کنم ببینم خوبه


گفتن من زده میشه بعدش زیاد قابل گفتن نیست خشونتش زیاده!! ولی دراخر برای اینکه دماغ عملیش توی


حملات من اسیب نبینه تسلیم میشه !


شاید تو دلتون بهم بگین چه سواستفاده گری اولا که هرکی اینو بهم بگه خره! دوما نداره همون اولا کفایت میکنه


خیلی سعی کردم که شخص مصرف گرایی نباشم ولی جامبو و کوروش و رفاه از هرطرف محاصره ام کردن 


و مرا دیگر یارای مقابله نیست!


از سرکوچه میام رفاه صدام میکنه بیا شیرکاکائو بخر تخفیف زدیم!


ازته کوچه میام کوروش چراغ سبز میده ! ( فروشگاه کوروش میگم ها فکربد نکنید من یک مسلمون معتقدم)


وسط خیابون صف پنج شنبه ها با جامبو برقراره


اگه با موفقیت این سه تا غول جیب خالی کن رد کنم وبارون نیاد میرسم به باقالی فروش بغل نونوایی


بارون این وسط نقش مهمی داره متاسفانه چندبار تو خیابون توی هوای بارونی برای اینکه خیس نشم


رفتم پاساژ گردی!


رفتن همانا و خفه کردن خودم با خرید همانا درسته که خیلی کیف میده 


 به شرطی که خرید اخرت با رسید عدم موجودی کافی با این واقعیت تلخ که دیگه اه دربساط نداری روبه روت نکنه


خیلی صحنه تلخ ودردناکیه انصافا دردش از تیر خوردن بیشتره 


 اینجوروقت ها هرکی ازم پول بخواد یا بگه بریم فلان جا میگم تیرخوردم! خودش میفهمه دیگه چیشده


برای همین اگه از آسمون سنگم اومد مستقیم به روبه رو خیره میشین و راهتونو میرین!



+ این آهنگ را تقدیم میکنم به تمام هزاری های چرکول و دوهزاری های کهنه و پنج هزاری های غمگین


و ده هزاری های همیشه سبز و همچنین پنجاه هزارتومنی های خسته و صدهزارتومنی های نامهربان


و تمامی کسانی که چون من تیرخوردند! 



  • ۷۱
مهربانی شما چه رنگیست؟

اگر یادمان بود وباران گرفت نگاهی به احساس گلها کنیم.
Designed By Erfan Powered by Bayan