- يكشنبه ۵ مرداد ۹۹
- ۰۳:۳۸
اسمشو شیرین گذاشتم
جمعه متوجه اش شدم ، پشت پنجره راه پله ها
نمیدونم چیشده که دل از لونه ساختن روی شاخه ی درخت ها کنده و تنها باهمین امکانات کمش پشت پنجرمون
تخم گذاشته
خیلی آرومه ، نگات میکنه با غم
غول مرحله آخر اونجاست که تو اوج تنهاییت باید به همه ثابت کنی چقدر قوی هستی
شیرین خیلی قویه ، خیلی ...
بهش گفتم کمتر بهش فکرکن تا کمتر دلتنگ بشی
عاقل اندرسفیه نگام کرد باهمون چشمای مستاصلش
بهم گفت : خفه شو
شیرین بی تربیتم هست
اومده پشت پنجره خونمون تو این اوضاع گرونی املاک وسایر ملک وملوک ها مفت نشسته فحشم میده!!
+ حس خاصی بهش دارم...
- ۱۴۸