برای رسیدن به آزادی پونصد یارد باید تو گ..ه جلوبری!!

  • ۱۸:۵۷

نشسته بودم درحال تحلیل و تفکر درمورد فیلمی که تازه دیده بودم با چشمانی گرد و مردمک های ثابت خیره به افق غرق در فکر چایی میخوردم! 

همون حین برادر کوچیکه با قیافه ای مضطرب سررسید و گفت چاه دستشویی گرفته هرکاری کردم درست نشد ! رفتم ببینم عمق فاجعه چقدربالا اومده ...

فاجعه گفتنی نیست ،بگذریم حال شمارو هم چندش نکنم 

باخود اندیشیدم چه کنم طبق تاثیری که از فیلم گرفته بودم روحیه حماسی و جنگ جویانه ام به خروش در اومده بود 

مادر اینا (اینا اشاره به برادر بزرگه داره چون باهاش قهرم فعلا این و اون صدامیشه) تا چند روز دیگه برنمیگردن خودم باید راست و ریستش کنم ! بله کمی کار مردانه ایه ولی الان عصر برابری زنان و مردان است ( تف به اون فیلم با اون تاثیرش)

شماره چندتا چاه و لوله بازکنی از دیوار درآوردم زنگ زدم همشون و خیلی رندانه ! اونی که ارزون تر بود گفتم بیاد 

به برادر کوچیکه گفتم وسایل و کاکتوس های داخل دستشویی ببر بزار تو بالکن ،خودمم پادری و فرش راهرو جمع کردم 

بعد یک ساعت آقای محترم لوله بازکن اومد ، خواست دستگاهش بزاره تو راهرو که گفتم نههههه برادر ببر داخل سرویس اونجا پریز هست چون بالاخره دستگاهش کثیف بودرفت کلی سروصدا و فنر بازی کرد بعد نیم ساعت ازم لگن خواست آب بریزه امتحان کنه که باز شده یانه ، بهش گفتم آقا وقتی فنرتون جمع میکنید کثیف کاری که نمیشه؟؟ فرمودن خیر، حاشا و کلا!

کارش انجام داد اومد وسایلش گذاشت بیرون ساختمون و تسویه کردم رفت 

در توالت بازکردم ببینم کثیف شده چجوریه اصلا درست شد؟ که انگار در جهنم باز کردم .... همه جا به کثافت کشیده شده بود تیکه های اسمش نبر تا روی سرامیک دیوارها پاشیده شده بود .

حالتی عین سکته ای ها بهم دست داد ،اینارو من بشورم؟؟ چجوری آخه؟کاش شوهر داشتم اصن ! 

دستکش دست کردم موهام بالای سرم بستم یه کیسه فریزر کشیدم روسرم یه کیسه زباله هم تنم کردم رفتم به جنگ تن به تن با مستراح!

هی عوق زدم با هر عوقی که زدم یه  تف به جوگیری خودم فرستادم و یه لعن به آقای چاه بازکن و یه درود به نیمه گمشده!!



++ یکی الان کامنت داده خصوصی نوشته چرا پست های اخیرت همش از استفراغ ،عن و گ..ه نوشتی؟؟! وبلاگت بو گرفت :))

درجواب اینجا میگم ،بزرگوار شاید باورت نشه ولی این یک تیکه کوچیک و قابل گفتن از زندگی منه! زندگیم عن برداشته که این اتفاقات برام میوفته:)

  • ۱۳۱
مامانی ...

فکر کن....

منِ باردار پستت رو خوندم چه حالی،شدم😆😆😆🤕🤕🤕

من شرمنده روی گل شما و نی نی درونتون شدم 
:) 
bahar ....

عق عق عق

پس اینو بخون. فقط مریم بانو بخونه



یه کانال بودم که اعترافات رو میذاشت

نوشته بود رفته بودم خونه دوستم،  آش داشتن منم سرما خورده بودم. آش رشته هم خیلی دوست داشتم. آش رو خوردم یه لحظه آب بینی ام افتاد داخل بشقاب. بشقاب رو کنار گذاشتمو بقیه اش موند

دوستم سراسیمه اومد گفت عه آشت که مونده، بده من بخورم. ته آشم رو با بشقاب سر کشید 

از همون روز از کانال اومدم بیرون این اعتراف رو چند ماهه فراموش نمی کنم 

مریم بانو از اینا نزار لطفا 🤢🤢

 

راستش من با این خاطره که تعریف کردی کلی خندیدم:))
ازاین به بعد اگر همچین موردایی برای نوشتن داشتم که اولا حتما خواهم نوشتش چون دلیلی برای سانسور همچین چیزی واقعا نمیبینم ولی حتما اول پست مینویسم که اگر حساس هستین نخونید.
:)
bahar ....

خوشحالم که خوشت اومد

اوهوم آره یه چیزی بنویس بقیه حساسن نخونن

 

نه برای تو فراموش میشه. ولی غذا اینا رو نمیشه فراموش کرد

چرا اونم فراموش میشه :)
ن. ..

یعنی فکر می کنی نیمه گمشده از این کارا می کنه؟ 

فکر نمیکنم مجبورش می‌کنم:)
ن. ..

فکر می کنی زورت میرسه؟

خدا نکنه مردها بخوان کاریو انجام ندن 

نه :)
من اغلب حرفام و نوشته هام سعی میکنم طنز باشه 
وقتی خودم زیاد همه چیز جدی میگیرم زندگی برام خسته کننده میشه 
حرف و نوشته های من قرار نیست به واقعیت بپیونده برام
پس نه انتظاری از نیمه گمشده هست نه قرار باشه 
من زورم به خییلی چیزها نمیرسه
یاسی ترین

ببین منو!

 من چیزی برای از دست دادن ندارم 🤣🤣🤣🤣 دو هفته‌س آرزوم شده اسهال استفراغ نبینم و نشورم 

این دو تا نوبتی مریض شدن 

این چیزا برای من خاطره س 😂😂😂 

ولی خدایی خیلی بده 😭 خیلی سخته 

دیگه بزرگ شدی 😂😂😂 از حالا به بعد بزرگ شدی 

آفرین به تو که از پس موقعیت بر اومدی :)

دخترات مریض شدن؟ 
خیلی سخته پرستاری کردن واقعا خداقوت بهت یاسی:))
امیدوارم زودتر خوب بشن عزیزم
دنیای آدم بزرگها همش سختیه من نمیخوام بزرگ بشم:)
صبح به داداشم گفتم ابعاد دستشویی شماره دوشو یه جوری تنظیم کنه که منجربه گرفتگی نشه!
:)) 
میرزا مهدی

مریم برو خدا رو شکر کن تقدیرت برای زندگی روی زمین، اون فلزی نبوده که باهاش اون فنر رو ساختن.

تو بودی.  والا وظیفه ت  به جای تمیز کردن در و دیوار مستراح چیز دیگه ای بود. D:

میرزا :))))
زندگی نباتی و شی بودنم بد نیست اما فنر چاه بازکن نه ها
مثلا کاش من پریز برق بودم 
از هرکی بدم میومد یه ذره الکتریسته نثارش میکردم

لویی

سلام

چه فیلمی بود حالا؟! که چنین رشادت و از خودگذشتگی ایجاد کرد؟

خدا رو شکر قبل از غذا خوردن این پست رو نخوندم!!

سلام رستگاری در شاوشنک بود قدیمیه
حالا همه حساس شدن!
Machu Picchu

خوب حالا که همه اعتراف کردن ، منم ی اعتراف بکنم .

تقریبا 12 یا 13 سالم بود . رفته بودیم خونه خاله ام . خاله ام دو تا ظرف آش داد که ببریم برای دخترش که عروس ی خانواده بود . ظرف کوچکتر برای دخترش بود . ظرف بزرگتر برای خانواده شوهر دخترش بود .

این ماموریت هم داد به پسر کوچکش ( پسر خاله ی من ) و من .

دو تایی راه افتادیم . پیاده می رفتیم . راه هم دور بود . وسطای راه که بودیم ، پسر خاله ام گفت : بیا تف کنیم تو ظرف آش مربوط به خانواده شوهر خواهر من !

منم گفتم باشه . یکی تف اون انداخت . یکی تف من انداختم . دوباره اون انداخت . دوباره من انداختم . همینطوری تا ی دفعه ای پسر خاله ام گفت: بسه دیگه بابا گندش در اومد . ی لحظه از تف کردن دست برداشتم ، ظرف آش رو دیدم . به وضوح تف ها روی ظرف مشاهده می شد . 

پسر خاله ام گفت : خیلی ضایع شد . تف ها معلومه . بعد من گفتم بیا آش رو بهم بزنیم . حالا این وسط قاشق نداشتیم ! 

روی آش هم در اثر خنک شدن ، تقریبا بسته شده بود . بعد پسر خالم درب خونه ی یکی رو زد . ازشون قاشق گرفتیم و آش رو به هم زدیم .

یک اوضاعی شده بود . حالا تکه های بسته شده آش با بقیه آش قاطی شده بود . خلاصه دیگه هر جوری بود آش ها رو بردیم .

اه اه چندشا 
این چه کاری بود کردین؟!!
:)
تسنیم ‌‌

مریم :)))))

ولی خدایی شاخ غول که نشکستی :)) می‌خواستی مثلا بجاش چیکار کنی؟ زنگ نمی‌زدی بیان باز کنن که چجوری زندگی می‌کردی این چند روزو پس؟ ولی دستشویی شستن این شکلی آره، سخته :) خداقوت بهت :)

مثلا میخواستم به جاش صبرکنم اونا برگردن:)
خب من تاحالا نشسته بودم دستشویی رو 
یهو وارد همچین مرحله ای شدم بی مقدمه:))

ن. ..

هااااااا

خا :) 

اوهوم:)
لویی ..

خیلی هم قدیمی نیست.

محصول ۱۹۹۴ به کارگردانی فرانک داربونت

و بازی تیم رابینز و مورگان فریمن

*قصد به رخ کشیدن اطلاعات سینماییم رو نداشتم!!

امیدوارم الان با قاشق مشغول نقب زدن از اتاق تون نباشید😉

ولی به رخ کشیدین که!
اونقدرام جوگیر نیستم
افغانی ..

افرین 👍 ادم کیف میکنه میبینه دخترا از پس بعضی کارا بر میان 🙂

مهم این خونه جدید برای حموم طی دوسال ۱۰ دفه لوله بازکن اوردیم ! اخرین بار ۳۵۰ گرفت برای ۲۰ دقیقه!!! خیلی زورم میومد😐

پریروز خودم ۸۵۰ دادم فنر خریدم خودم هم بازش کردم 😎 

مسخره که نکردین؟!
:)
از مشکلات خونه های جدید و تجاربی که یافتم میتونم ده صفحه بنویسم!
دوشب پیش که تاصبح بارون بارید ، داشتم میرفتم سرکار تو پارکینگ دیدم ته حیاط جلوی در انباری ها یه دریاچه جمع شده! 
وقتی برگشتم دیدم همسایه ها وسایل غرق در آب از داخل انباری هاشون دارن بیرون میارن!
دایی من همینجوریه برای هرچیزی میره ابزارش میخره خودش درستش میکنه ولی فنر چون خیلی کثیف کاری داره خودشم وسواسیه هیچ وقت راضی نمیشه!

افغانی

نه بابا . جدی گفتم

به خواهرم همیشه میگم هیچ کاری نیست که اقایون بتونن و خانمها نتونن . شما هم از پس همه کار بر میاید ...

(البته خواهرم اعصاب نداره میگه برو بابااا برای اینکه بهش کار نسپری چه ادمو خر میکنه !!! 😅)

انگار خواهرتون شناخت خوبی ازتون داره:)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
مهربانی شما چه رنگیست؟

اگر یادمان بود وباران گرفت نگاهی به احساس گلها کنیم.
Designed By Erfan Powered by Bayan