نصف موهام سفید شد تا دوزاری کجش اندکی صاف شد!

  • ۱۷:۵۵

اون اوایل آشنایی با مهندس ( همون یار) بدون اینکه بخواد آیدی تلگرام، شماره ، آدرس خونه شماره شناسنامه ام بهش میدادم که گمم نکنه یه وخ مجرد بمونه تا آخر عمرش! و هربار هیچ واکنشی دریافت نمیکردم !

نه زنگی نه پیامی نه نامه ای... 

تا بعدا متوجه شدم که گوشیش ساده س اینقدر این بچه مثبت و چشم و گوش بسته بود ! در وصف مثبت بودنش همینقدر بگم که یبار تو مترو بودیم و قطار حرکت کرد من کلا تو مترو یا باید بشینم یا دستم جایی بندکنم وگرنه دائم تعادلم ازدست میدم . اون موقع جفتمون سرپا ایستاده بودیم منم میدونستم الان ممکنه تعادلم ازدست بدم همونم مونده بیوفتم کف مترو جلوش آبرومم بره پشیمون شه :) آقا این بشر متوجه میشدقطار که می ایسته منم تکون میخورم ولی نمیکرد حداقل اتفاقی دستم بگیره:))) 

وقتی دید دیگه اوضاع خیلی خرابه من همش درحال تلاش برای ثابت وایسادنم گفت میخوای آستین کاپشنم نگه دار نیوفتی:|

جا داشت همون لحظه گریبان بدرم به سرو صورتم بزنم جیغ زنان از مترو خارج بشم 


  • ۱۰۴

پهلوانان نمیمیرند!

  • ۱۶:۴۲

گل هام برای بار چندم خشک شدن ، دفعه قبل تابستون بود دوماه نبودم وقتی برگشتم خشک شده بودن بااینکه هرروز به مامانم میسپردم مثل پسراش(چون اونارو بیشتر دوست داره) باهاشون رفتار کنه باز مامانم کارخودش کرد و مطمئنم روزی یه لیتر آب بهشون میداده . صبح تو بالکن گلدونام دیدم با گل هایی پژمرده و بی حال و مریض! 

خیلی سخته یه شاخه کوچولو با هزار امید میکاری بهش میرسی درموردش مطالعه میکنی دائم بزرگ شدنش تصور میکنی قربون صدقه ش میری دلت میخواد مدرسه رفتنش ببینی ! بعد میبینی ازبین رفتن 

دارم به این نتیجه میرسم گل هام ازدست مامانم خودکشی میکنن چندروزه سرد شده گل هام گذاشته تو بالکن جلوی باد وسرما خب معلومه مرگ به این خفت ترجیح میدن.

  • ۳۱

خرده جنایت ها !

  • ۱۸:۰۹

اقدس اسمم تو گوشیش سیو کرده مستضعف فقیر پررو:|

فکرکنم چون هرچی میگه میگم پول ندارم یا ازش قرض میکنم اسمم اینجوری بی رحمانه ذخیره کرده ! واقعا رابطه خاله و خواهرزاده بینمون یه رابطه خاص بود خرابش کرده:) 

برادرم اسمم تو گوشیش زده وحشی تر از بافقی!

وحشی عمشه البته، کاش مامانم اینو میخوند :)))

یه فامیل داریم اسم زنش با اسم پسراش صدا میکنه مثلا میگه جواد شام چی داریم؟؟ اصلا اسم زنش نمیگه حتی تو خونشون بیرون که یا بهش میگه منزل یا جواد:|

میگن نخند سرت میادا من عمری به این زن و شوهر خندیدم 

الان آقای یار اسمم تو گوشیش اینجوری سیو کرده :| 

مگه اینجوری نبود که دوران آشنایی و دوستی طرف عزیزم و جانم سیو میکنن چندسال بعد از ازدواج اسم خودش میزنن تو گوشی بعد سالها نیز کلا یاوجودش انکار میکنی یا اسمش مینویسی ملکه عذاب / مردک غرغرو! 

چرا برای من همون اول رفتم سر اصل مطلب؟؟:) 

حداقل اسم خودم بزنید خب نامردا 

  • ۱۱۶

اجازه بدین بگم تف تو این زندگی

  • ۱۸:۰۲

این غروب سرد پاییزی که بارون گرفته باید دست یار غار بگیری بری آش داغ بخوری سکوت کنی به بخار آش بنگری و صدای بارون گوش کنی تهش یه نگاه عاشقونه هم به یارت کنی!

ولی الان برنامه چیه؟؟ 

نیم ساعت وایسم تو ایستگاه منتظر اتوبوس سرماخورده جوری که صدای بالاکشیدن دماغم همرو کلافه کرد ! 

تازه صبح حال نداشتم دنبال جوراب بگردم لنگه به لنگه پوشیدم:|

  • ۴۸

اینجا که میتونم کمی غر بزنم؟

  • ۱۶:۰۵

دقیقا از وسطای شهریور خونه جمع میکنم و بسته بندی میکنم تا امروز که تازه منتقل شدیم خونه جدید و هرچی میچینم خونه ،خونه نمیشه!

تلویزیون وصل نیست هنوز البته زیاد من تلویزیون نمیبینم اما خب همین که روشن باشه خونه از سوت و کور بودن درمیاد .قالیشویی نمیاد فرشارو ببره بشوره چون خونه قبلی طبقه دوم بودیم الان پنجمیم! میگه نمیتونم اون همه پله رو فرش حمل کنم ، حق داره ولی خب حتی با کمی مبلغ بیشترم راضی نمیشه . چندتا از کابینت ها خراب شدن ریل و درشون و آقای برادر امروز فردا میکنه تعمیر نمیکنه درکمد دیواری هم مشکل پیدا کرده با زور زیاد باز میشه اونم تعمیر میخواد وباز امروز فردا کردنای برادر خان....

میدونی راستش خسته ام خیلی ،به این خونه حس خونه ندارم شاید چون بهم ریخته س شاید چون هنوز با این محله خیلی غریبه ام شاید چون مدرسه برادر چندتا از کتاباشو هنوز نیورده شاید چون برادر چندروزی از مدرسه و درساش جامونده شاید چون ته کوچمون مدرسه راهنمایی دو شیفته س و من صبح ها و غروبا از دست شلوغیشون کلافه میشم صداشون قشنگ تو خونه ماست! کاش فقط ناظمشون دو دقیقه اون بلندگورو بزاره زمین ! 

شایدم چون چندتا از واحد های طبقه پایین پرنده و سگ دارن و تو بالکن صداشون میاد منم با هر پارس سگه یه دور سکته میکنم :| 

خونه جمع کردن خیلی سخته واقعا هرچند من همه چیز شستم بعد بسته بندی کردم و روی تموم کارتن ها نوشتم چیا داخلشه ازاون سخت تر جابه جایی و هزینشه! چهارساعت کار و سه تا کارگر و طبقه پنجم شد نه میلیون:| 

تازه ما گاو صندوق ، پیانو ، یخچال ساید ماشین ظرفشویی هم نداشتیم ! نمیدونم باید ناراحت باشم یا خوشحال که نداریم

تاااازه کلییی هم کمک کردیم خودمونم تو حمل وسایل من که هنوز دست وپام کمرم درد میکنه ،وسطای خونه جمع کردن مامانم مجبور شد عمل کنه و بعد مرخص شدنش گذاشتیمش خونه خاله م هنوزم نیومده ،یعنی من علاوه بر اینکه کمک مامانم نداشتم بلکه نگرانی برای وضعش هم داشتم 

همش با خودم میگم الان فکر کن وضعیت جنگیه بالاخره بهتر میشه تو از پس اینم برمیای تواناییت زیاده ....ولی راستش روحم خسته س همه جام درد میکنه دلم میخواد چهل و هشت ساعت بی فکر و نگرانی بخوابم 

  • ۱۳۱
۱ ۲ ۳ . . . ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ . . . ۳۵ ۳۶ ۳۷
مهربانی شما چه رنگیست؟

اگر یادمان بود وباران گرفت نگاهی به احساس گلها کنیم.
Designed By Erfan Powered by Bayan