- جمعه ۲۱ مهر ۰۲
- ۲۳:۳۸
ساختمونی که ما توش زندگی میکنیم پونزده واحد داره . اغلب توی ساختمون بوی قرمه سبزی میپیچه! فکر کن غروب پاییز توی هوای بارونی بیای خونه گشنه باشی کل ساختمون رو بوی قرمه سبزی برداشته باشه ولی برای خونه شما نباشه و شما شام سوپ دارید! دردش از شکست عشقی بیشتره
امروز صبح ساعت هفت بیدار شدم راستش دلم میخواست عین خرس تا یازده بخوابم ولی خوابم نبرد شب قبل بارون زده بود همه جا خیس هوای پیاده روی بود بدجور
یادتون باشه برای پیاده روی و دوئیدن کله سحر شما فقط یک جفت کفش لازم دارید بقیه ش رو بسپرید به باری تعالی ایشون روزی رسون خوبیه!چجوری؟
بدین سان که اگه برادر دارید سوییشرت یا گرمکنش رو سرقت میکنید میپوشید
:) داشتم میگفتم رفتم توی پارکینگ خم شده بودم بند کفشام رو ببندم صدای پارس سگ رو از یه وجبی صورتم شنیدم یه پارس بلند ....
بعد ازاینکه غالب تهی کردم پخش زمین شدم صاحبش اومد کنارش و فرمودن نترسید خانم! چشم قربان همین یه جمله ی شما تمامی ترس من رو شست برد اصلا :|
جناب سگ هم یه هاسکی گنده س که بدجور معلومه از من خوشش نمیاد ، یه حس متقابل!
تموم زمانی که توی پارک میدوئیدم یاد اسکندر افتادم اسکندر خروس جنگی فری مرغی بود که ملعون اسم باجناقش رو گذاشته بود رو خروس!
من از ترس این خروس جرات نمیکردم برم بازی تو کوچه چه روزهایی که از مدرسه برگشتم قایم میشدم پشت دیوار سرکوچه تا اسکندر بره خونش اخه دنبالت میکرد نوک میزد
حالا هم که این سگ شده اسکندر شماره دو برام
+ گاهی وقتا خودم رو بین همه تنها میبینم انگار که دیگه جزیی از اونا نیستم
- ۱۳۷