- سه شنبه ۵ ارديبهشت ۰۲
- ۰۰:۲۸
همین دو ساعت پیش بدترین حرف هارو شنیدم یه بغض هزار کیلویی تو گلوم نشسته از شدت خشم حرارت از صورتم میزنه بیرون کنترل اشکام ندارم و از گریه کردن بدم میاد ، گریه فقط ضعف وجود من نشون میده
از عالم و آدم بدم اومده از جنسیتم بدم اومده از هرکی که فقط تو حرف گفت دوستم داره بدم اومده از خودم که بی عرضه ترین و بدرد نخورترینم بدم میاد از لرزش دستام بخاطر ترسو بودنم بدم میاد .
از این امیدواری الکی متنفر شدم از خوش بینی مسخره م بدم میاد از انتظار برای هرچیزی متنفرم ، ازاین که سهمم ازخانواده کار دوست حتی عشق همش حسرته بدم میاد از این که ایناروهم با گریه می نویسم بدم میاد .
- ۹۲