دلم از خون چون مینا لبریز و من خاموشم

  • ۱۳:۴۹

پل هایی پشت سرم خراب کردم که نمیتونم دوباره بسازمشون

 

نشستم رو تلی از خاکستر خودخواهیم و اکسیژن حروم میکنم

 

 

 

 

 

 

خواب دیدم سقوط میکنم از دره ی خیلی بلندی ، انتها نداشت 

 

هیچ جای سقوطم ازخواب نپریدم 

 

درد برخورد با صخره ها و تیکه پاره شدنمم حس کردم

 

دوستم که ازم پرسید میای کوه ؟ گفتم نه 

 

دل ودماغشو ندارم ولی بعد این خواب به امید تعبیرش کوله بستم برم.

 

 

  • ۱۰۷
مهربانی شما چه رنگیست؟

اگر یادمان بود وباران گرفت نگاهی به احساس گلها کنیم.
Designed By Erfan Powered by Bayan