روز اول که دیدمش گفتم آن که روزم سیه کند این است!

  • ۰۱:۵۳

ذاتا از آن دسته آدم هایی هستم که مشکلات را زیاد جدی میگیرم!


یه مشکل را میشکافم خودم را درونش میندازم تا یا من غرق شوم یا مشکل حل شود!


یه همچین آدم بیخودی!


درمقابل یار که  چندوقتی متواری بود هنوز هم پلیس های اینترپل نیافتنش ، باواژه ای به اسم جدیت بیگانه اس!


یعنی فکرکنم استراتژی اش این است که یکم به مشکل نگاه کند و سپس یه دورخیز انجام دهد


بعد هم یه لگد همراه باشوخی نثار مشکل بخت برگشته کند وبگوید گشنمه شام چی داریم؟؟؟


هرچقدر من کم حرفم و گاها درجمع ها فرقی با دیوار ندارم یار ماشالا یه تنه هیئتی را دردستش میگیرد!


تفاهمات دیگری هم داریم


مثل غذاخوردن!


من طرفدار غذاهایی هستم با بیس سبزیجات بیشتر 


یار غذای بدون گوشت را شوخی میداند!


بگذریم ، ان شاالله که مکملیم و نیمه گمشده هم!


+ یه میوه فروشی تو محلمون بود که خانمی همراه با همسرش صاحبش بودن


هرچقدر از خوبی ومهربانی این زن چشم آبی بگویم کم گفته ام وکفران نعمت کم کرده ام دروصف خوبیش


هربار رفتم آن جا برای خرید با نیش تا بناگوش باز شده ازمیوه فروشی شان بیرون آمدم!


امروز که برای خرید فلفل شیرین ، وی ازمریدان دلخسته فلفل شیرین است ، رفتم 


هیچی ندیدم! مغازه خالی بود رفته بودن


انگار غم عالم ریخت تودلم یجاباهم !


دیگه کی ازم تعریف کنه بگه ان شاالله عروسیت؟


کی به کفشای کثیفم بخنده بگه چقدر خوشگلن؟؟؟


کی مشاوره درانواع طبخ غذاها رو برام به زورم شده بگه؟؟؟


ای خانوم میوه فروش مهربون چشم آبی همیشه درقلبم خواهی بود!


+ یه جوک خوندم  که : خدایا سال 99 حذف کن دوباره نصب کن ویروس داره!


یه ربع خندیدم:)


+ مخاطب عنوان، یار و خانوم میوه فروش هستن البته بیشتر خانوم میوه فروش!





  • ۱۰۸
محیا ..

چقد تفاهم😂😂😂

خودمم تو شوکم :))
محیا ..

من خسبم میاد فردا عمری بود مام تحلیل این پست😴

شب بخیرر😘😴😴

روزت بخیر:)
بیست و دو

همسر منم کلا شخصیت بیخیالی داره من بهش میگم علی بی غم. گاهی هم میگم بیخیال الدوله:| برعکس من استرسی و به قولت مشکلات رو جدی بگیر. 

ولی توو حرف زدن برعکسیم اصولا من سخنگوی مجلسم اون ساکت و مظلوم جمع:/ 

از اونور توو غذاهم من عاشق سوپ و آش اون برعکس دوست نداره:/

ولی هیچوقت این تفاوتا تاثیری روی زندگیمون نذاشته‌ . هرکی خودشه و با این خودش هردو کنار اومدیم مثلا من دیگه میخوام آش بپزم یه پاتیل نمیپزم به اندازه خودم میپزم چون میدونم پاتیلم بپزم اون خیلی مشتاق خوردن نیست. یا توو جمع کلا من میگم و میخندم و شیطونی میکنم و کلا دلقک جمعم حتی توو خونه ی خانواده شوهر اون آرام و متین یکجا نشسته:| بعد دیگه چون من شلوغ میکنم کلا ساکتی اون به چشم نمیاد.

خانم میوه فروش رفت یه محله دیگه رو خوشحال کنه:)

:) 

یعنی دونوع غذامیپزین ؟

خوبه که جفتتون نخواستین همو تغییربدین :)

اره مامانم گفت رفتن یه محله دیگه ولی دوره نمیتونیم مابریم خرید کنیم ازاونجامتاسفانه:/

راستی من ازجنینی آرزو داشتم یبار برام شما کامنت بزارید:)))
بیست و دو

آره هوس آش و سوپ کنم دو نوع میپزم. 

عه جدی؟ میگفتی میذاشتم خب :دی

چه سخت:) 

مشخصه تو خونتون دموکراسی جریان داره!

خونتون پرنور و عشقتون پایدار بیست ودو جان

روم نمیشد:))
بیست و دو

ممنون عزیزم. همچنین شما

ببین اگر دو طرف درک و شعور داشته باشند آدم با جون و دل کار انجام میده. برای مثال من اگر آش بیارم سر سفره هیچوقت همسرم نمیگه چرا آش یا من نمیخورم. تازه بخوامم یه چیز دیگه بپزم میگه نه من میخورم همون آشو زحمت نکش. چون من میبینم خب اون این زحمت منو میبینه منم از اونور سختم نیست پختن دو مدل‌ . بعد آخه ما کلا غذا توو خونمون هست معمولا:/ حالا چرا؟ چون ناهارم همسرم میبره معمولا من کلا غذا زباد میپزم زیادم بیاد فریزر میذارم. برای همون معمولا چیزی از ناهار یا توو فریزر پیدا میشه براش‌.برای همون کلا به چشمم نمیاد خیلی این پختنه چون معمولا سختی ای رو متحمل نشدم:دی از اونور عاشق آشپزی هم هستم آخه برای همون یانگوم بازی برام لذت بخشه.

ممنون:)

منم آشپزی دوست دارم 

میفهمم چی میگین:)
محیا ..

حوصلم سررفته گفتم بیام مخ تورو بخورم:))

 

اینکه خانم بیست ودو نوشته خیلی نکته مهمیه

واقعا اگه طرف مقابل زحمتا ادمو ببینه ودرک وشعور داشته باشه نذاره پا وظیفه 

آدم با دل وجون چند مدل غذا میپزه اذیتم نمیشه:))

 

مریم تو عاشق غذاهایی بابیس سبزیجاتی؟

مثلاً چی؟

 

روحیات یارت منو یاد اسی انداخت:))

شبیه اومد بنظرم این حد ازروحیاتو علایقشون:)

 

:)

اره مثلا لازانیای اسفناج 


بانوی بی پلاک

سلام

تازه وبلاگ زدم

دعوت میکنم به وبلاگم بیایید اگر دوست داشتید.

سلام 

مبارکه:) باشه سرفرصت میام میخونم
غریبه آشنا A

 بعد از چند روز کم کاری بالاخره فرصت یافتیم تا وب را دریابیم😃

 

تو عشق خودمی میدونم که نیاز ب گفتن نداره ولی تکرارش قوت قلب منه😘😍

 

چه جالب که 22 جان ی خانوم متاهل و کدبانوئه👌👌

خیلی خوشمان آمد👏👏

بعد جالب تر اونجا بود که ب یانگوم اشاره کردی چون منم کُوزتشونم 😅 و اکثر مواقع زیر دو‌نوع غذا نداریم😁

و خیلی جالب تر و خوشمزه تر اون بخشی بود که سوپ دوس داره👍

آخه دل و جون منم میره واسه آش مخصوصا سوپ😋

و امــــا در آخر هزار الله اکبر ب این درکی که از تفاوتاتون با همسر محترم دارید👌

زندگی مشترک یعنی همین... قرار نیست تفاهم موج بزنه مهم اینه بهترین درک از تفاوت های هم داشته باشید..زندگیتون پایدار و سرشار از عشق😍🌹

تو که خییلی مهمون دارین هی داری بشور بساب میکنی

واقعا گاهی برام سواله شده یه روز درهفته مهمون نداشته باشین؟ یاخودتون نرید؟:)

بله بیست ودو زنیست مهربان و موفق:)
غریبه آشنا A

ماشالله هزار ماشالله👍🌹

 

میگم که کوزت درونم همیشه ی خدا فعاله😃

وای مریم داییم و خانواده از قزوین اومده بودن و پسر اون یکی داییم که از قضا اسمش امیــــر حسین بود رو هم همراهشون اورده بودن😧شیش روز تمام خونمون بودن و با حسین😖 پسر همین داییم که تنش ب امیر خورده بود زندگی واسه ما نذاشتن!!😷🤕رو تخت انقدر پریدن و کشتی گرفتن دیگه داشت خون گریه میکرد تشک😢همه جا رو بهم میزدن! فرشارو سر میدادن! یعنی از زندگی سیرم کردن😭 نمیدونستم دیگه ب چه شیوه باهاشون برخورد کنم😧

بازی و زبون خوش و نصیحت که پسرای خوبی باشید مردم آزار نباشید و در نهایت گزینه 3 کتک کاری😝😂

عصر راهی شدن ب سمت خانه🙏😅حالا هی اصرار داشتن که تووووروووخدا شما هم بیاید بریم قزوین😐

از اونورم عمو کوچیکم و دخترش زنگ زدن میگن شام میاید قم ؟!منتظریم☺

گفتم سن بیل ابلفضل گویوز نفس چکیم سحر ناهارا گوناخ اولماسا گلیخ ان شالله😧

عه!! تو که ترک نیستی!🙄 دوبله لازم😁

گفتم تو رو ابولفضل بذارید نفس بکشم فردا واسه ناهار مهمون نداشتیم میایم ان شالله😃

البته از اونورم هنوز داییمینا نرفته عمو کرجی و زنعمو جونم اومدن خونه عمم زنگ زدن ب والدین محترم و طلبیدنشون ب خونه عمم😊من نرفتم و تا الان که ساعت نزدیک 3  اونجا شب نشینی ادامه داره و من تازه کارامو تموم کردم و میخوام نفس بکشم😃

با این حساب هنوز معلوم نیست فردا کجا باشیم ولی گردهمایی بزرگی پیش رو داریم😅😅

صدق الله و العلی العظیم😃

پناه میبرم به خدا :)

ما سالی دوبار نهایت دورهم جمع بشیم من تایک ماه خستم:)))
غریبه آشنا A

آهان ما برعکس همیم!! 😄

چون نهایت سالی یکی دو بار فرصت پیش بیاد دور هم نباشیم و باز دلتنگ دیدار اقوامیم😂

حالا تصور کن من با یکی ازدواج کنم که مثل خودمون نباشه!! از بیکاری حوصلم سر میره😂😂

منم داشتم تصورمیکردم اگه بایکی ازدواج کنم شبیه شما باشه همش رفت وامدو...

سریع صدقه دادم وخداروشکرکردم یارشبیهه خودمه:) 

آخه اینجوری وقتی واسه خودت داری؟

یکم سکوت:)

یکم ارامش:)
غریبه آشنا A

صدقه دادی😆😅😅😅

 

آره وقت که تا دلت بخواد هست...

فکر میکنی من صبح تا شب سالن بودنی برناممون جز این بود؟!😃

ولی اونموقع اصلا وقت خالی نداریم...

یجا بودنی هم یا میریم ددر یا بوتیک و پاساژا رو زیر و رو میکنیم و از حساب بابا خرج میکنیم یا ب خودمون و همون آرامشمون میرسیم😊

دنیا دو روزه بابا....تازه نگفتم حالت بد نشه! اخر هفته هم احتمالا بریم طالقان😂

کی وقت هست؟؟

از کله سحر تا اخر شب هرروز هرروز مهمون دارین یا خودتون مهمونی میرید!

:)
غریبه آشنا A

سخت نگیر..شب تا سحر وقت هست 😉😂

:) مهم اینه آدم همونجوری که شادتره زندگی کنه

برای تو شادی همینه یه زندگی پر رفت وامد وشلوغ

برای من آروم 
غریبه آشنا A

برای تو آروم همراه با ی آشنای شلوغ😅

 

آره واقعا....😊

(:
مهربانی شما چه رنگیست؟

اگر یادمان بود وباران گرفت نگاهی به احساس گلها کنیم.
Designed By Erfan Powered by Bayan