- سه شنبه ۱۸ شهریور ۹۹
- ۱۵:۴۵
همیشه فکرمیکردم امنیت مالی از همه چی مهم تره .
امنیتی که بابتش میتونم آموزش ببینم تحصیل کنم آگاهانه ازدواج کنم و فرزندم در محیطی امن تربیت بشه.
ولی الان حس میکنم امنیت فکری از همه چی مهم تره.
من اگه امنیت مالی هم داشته باشم که ندارم وقتی فکرم مریض باشه یک جای زندگیم همیشه میلنگه.
فکرمریض من لذت خواب شب ازم گرفته ، امیدداشتن به فردا و فرداهاش ازم گرفته.
لطفا نگید راهکارش مشاور یا روان شناسه!
آخرین روان شناسی که رفتم خودش احتیاج شدیدی به دارو درمانی داشت.
یک درخت وقتی جوونه میزنه رسیدگی میخواد
آب و افتاب و خاک قوی میخواد تا ریشه های سالم ومحکمی ستون زندگیش بشن.
یک درخت سالم از ریشه های قویش تغذیه میکنه.
ذهن و فکر من دائم در نوسانه از ریشه هام جز ترس چیزی نمیگیره.
چراباید ازخانواده و دوستان نزدیکم پنهان کنم که مینویسم؟
چرا اینجا هم که کسی منو نمیشناسه اغلب خودسانسوری میکنم؟؟
بخاطر ترس.
چرا به نزدیک ترین کسانم خواسته هام وتوقعات کوچیکمم نمیگم؟
چرا همیشه توی تک تک تصمیمات وانجامشون تنهایی عمل کردم؟
بخاطر ترس
چرا نمازمیخونم و روزه میگیرم و عزاداری شرکت میکنم؟؟
چون ازبچگی بهم گفتن ازخدا بترس !
چرا ورزش میکنم و غذاهای بی مزه بدون روغن و قند ونمک میخورم؟
ترس ، ترس از بیماری تو پیری و تنهاییش
چرا به کثافت ترین آدم زندگیم نمیگم چقدر ازت متنفرم و مسبب همه این هاست؟
ترس ، ترس عذاب وجدان
چرا هرچیزی که دوست دارم ومیخوام نمیخرم ؟
ترس از بی پول موندن
++ اقدس از خواستگارش میگه میپرسه حس میکنم این دیگه عشق زندگیمه!!
ولی ازکجابفهمم خسیسه یانه؟؟
یه آدم چجوری میتونه به کسی که دوبار واسه اشنایی وخواستگاری اومده خونش حس پیداکنه و ادعا کنه
عشق زندگیشه؟؟؟
- ۱۲۶