- شنبه ۱۰ آبان ۹۹
- ۱۶:۳۰
من هیچ وقت مادربزرگم ندیدم یعنی یک سال قبل به دنیا اومدن من تو سن 35 سالگی به رحمت خدا رفت .
تو آلبوم عکس های قدیمی حیاط خونه قدیمی بابابزرگ پراز درخت وگل وحوض دیده میشه
یه گل یاس که پنجره یکی ازاتاق ها و نصف ایوون پوشونده
این گل مادربزرگم کاشته خودش هم کنارش نمازمیخونده خیلی دوستش داشته
یک درخت هلو هم کاشته
دوتا درخت دیگه هم بودن انجیر وانگور که هرکدومشون رو داییام کاشتن
حوض نقلی هم وسط حیاط بوده که توش میوه و هندونه مینداختن
بعد فوت مادربزرگم بابابزرگم نصفه شبی پامیشه با دست و بیل گل یاس ازریشه درمیاره میندازه دور
میگفته بوش منو یاد زنم میندازه ...
حوض هم خراب میکنه
یه مدت میگذره میره درخت هلو هم قطع میکنه
نمیدونم چرا شاید خواسته نباشن که بتونه عادت کنه به نبود همیشگی مادربزرگم
اندکی بعد دایی بزرگم که پسر ارشدش بوده تو سی سالگی تصادف کرد وفوت شد
من خیلی بچه بودم ولی خاطرات محوی یادمه
داییمو یادمه اولین دندون شیری منو اون دراورد
اولین روزمدرسه بااون رفتم
همه بچه ها عاشقش بودن
من یجوردیگه دوستش داشتم مردنشو باور نمیکردم همش منتظربودم برگرده
روزختم نشستم سرکوچه تا بیاد ... نیومد
دزدکی رفتم قبرستون همراه بقیه هیشکی حواسش به من نبود
دیدمش
چندروز بعد بابابزرگم زد درخت انجیری که داییم کاشته بود رو قطع کرد
باکسی حرف نمیزد
چندماه بعد کلا ازاون خونه رفت چون مدام داییمو صدا میکرد
بعدشم فروختش
من خیلی ازفروختن اون خونه ناراحت شدم همه بچگیم اونجا گذشت همسایه هارو دوست داشتم
شاید بتونی چیزی که تورو یاد عزیزی میندازه نابود کنی ولی جای خالیش مثل حفره ای میمونه که هیچ وقت پر نمیشه
ما هرسال این روز هرجوری که بوده سعی کردیم همه بریم خونه بابابزرگم که تنهایی غصه نخوره
البته بیشترهم بخاطراین بود که بازنزنه جایی رو خراب کنه :)
امسال بخاطر کرونا نتونستیم
+ قدر ادم های مهم زندگیتون بدونید گاهی خیلی زود دیرمیشه
++ به شیوه قدیمی بگرد کدپیدا کن اهنگ گذاشتم برید حال کنید:))
- ۱۵۷