- دوشنبه ۲۱ تیر ۰۰
- ۱۲:۵۴
امروز غروب دلم مثل این آسمون گرفته بود
کلی سوال بی جواب توذهنم تکرار میشدن
چرا همیشه هیچی نمیشه؟
چرا این مشکلات پشت سرهم واسم پیش میاد؟
چرا باید انقدر سختی بکشیم وقتی یبار فقط زندگی میکنیم؟
چرا بارون پول نمیباره؟
چرا یار محلم نمیده؟؟
گناه من چیه ؟ نه واقعا چیه ؟!
یهو ابرهای تیره به آنسوی کرانه ی بی انتهای آسمون پناه
بردن و خورشید عالم تاب نمایان گشت و گفت:
گناه تو خوشگلیته خوشگلی دردسر داره!
جواب سوالاتمو یافتم واقعا چرا خودم بهش فکر نکرده بودم:)
+دیشب نوشتمش عنوان هم برگرفته از دیشبه(:
+شخصی بسیار باشخصیت و دارای علم وادب از دیار پارس
چندوقت پیش با نام کاربری .......
برام کامنت سراسر و سرشار و لبریز و مملو از محبتی
نوشته بود که حقیقتا خیلی به دل وروحم نشست
ازم خواسته بود حتی اگه خودم رفتم زیر تریلی
وخروار خروار غم داشتم
اینجارو ول نکنم و بنویسم :)
نه به این صراحت حالا ولی مضمونش همین بود:)
در جوابت اینجا مینویسم که سلام
احتمالا خانم باشی چون گفته بودی وقتی که
برگشتم کم مونده بود ازخوشحالی جیغ بکشی!
این حرکت خانوماس:)
ممنون لطف داری به من بازم ازاین کامنتا بده!!
- ۱۶۵