ای که معنی اسم تو آسمون پاکه!

  • ۱۸:۱۳

من اکنون باید تو جاده سوار شورلت کامارو کلاسیک قرمزم بودم ( قشنگ ترسیم کردم واسه کائنات که اشتباه نرسونن دستم)

 

مهستی میخوند و من براش خدابیامرزی میفرستادم!

 

 

با هر اوجش منم صدام اوج میگرفت و تهش یه مشت به فرمون میزدم ، نه دلم نمیاد ماشینم خراب میشه ( ندید بدید هم خودتونین)

 

 

دوست گران قدری دیشب کامنت دادن که " وقتی کامنتا بسته س حس زندانی رو دارم

 

با همون حسرتی به کلمات نگاه میکنم که یه زندانی به آزادی نگاه میکنه..."

 

 

باخوندن کامنتش یه حلقه نورانی بالای سرم در اومد و کلی کیف کردم از قشنگی جمله ش

 

به به

 

گاهی بدجوری نون خامه ای میشین ها:))))

 

همون قدر شیرین و لطیف!

 

عرضم به خدمت شما گله مندان بسته بودن کامنتا

 

راستش کمی فکرم مشغوله ذهنم پر از نشخوارشده

 

وقتی مینویسم کمی فقط کمی بهترمیشم ، اون بغض و فکرا یکم روشون کم میشه:)

 

دلم میخواد تند تند بنویسم و خب با خودم فکرکردم این مدلی بهتره

 

یه وقت نیاین بگین چه خبرته سرمون بردی!! کم حرف بزن:))

 

زین رو ضربتی عمل کردم کامنتارو گذاشتم بسته بمونه!

 

یه دلیل دیگه هم داره که محیا دوستم حالش رو به راه نیست

 

من هروقت پست میزاشتم برام کامنت میداد میدونم الان دل و دماغ نداره و تحمل جای خالی کامنتاش سخته برام

 

:)

 

 

 

  • ۶۳
مهربانی شما چه رنگیست؟

اگر یادمان بود وباران گرفت نگاهی به احساس گلها کنیم.
Designed By Erfan Powered by Bayan