- يكشنبه ۱۱ مهر ۰۰
- ۱۶:۰۴
یه دوستی دارم که خدا واسه دشمنش هم همچین دوستی لقمه نگیره!
هر وقت خر مغزمو گاز میگیره و باهاش حرف میزنم از سیل عشاق و خواستگاراش میگه
من میگم چه خبر خوبی؟
میگه آره سرم گرمه خواستگارامه دیگه !!
درجواب چرا در دروازه بازه؟ دم خر چرا درازه؟؟ منگوله گوش میرزا چرا اسمش منگوله گوش میرزا شد؟؟
بلا استثنا جوابش کلمه خواستگار همراش داره!
از دیروز غروب یه ماشین حساب دستم گرفتم دارم حساب میکنم ببینم جمله
"آره بابام گفته میخوام با یه میوه فروشی قرار داد ببندم که هر روز چند جعبه میوه واسه خواستگارات برامون بیاره"
چقدر با تعداد خواستگار و کشته مرده هاش همخونی داره؟ ( یه همچین آدم بیکاری ام من)
و هر خواستگار چقدر میوه میخوره؟
با عقل من که جور درنیومد ماشین حساب هم وسطاش دود ازش بلند شد...
شایدم ذهن من فقیره خواستگار به خودش ندیده؟؟!
شایدم خواستگاران محترم یه حزب زیر زمینی سری دارن بین خودشون که میرن خونه اینا به نوبت
میوه بخورن ویتامین های بدنشون توی این گرونی تامین میکنند!
+ یه آهنگ گوش کنیم برمیگردیم با ماباشید !
+ خودمونیم غریبه بینمون نیس از دیروز یه سوال گیرکرده تو گلوم
واقعا من چیم از این کمتره؟؟؟؟ یه ده سانت قد که این حرفا رو نداره!
(:
- ۹۰