- چهارشنبه ۲۱ مهر ۰۰
- ۲۱:۰۷
واقعا وقتایی که کلافه ام دلم میخواد شکم یه نفر سفره کنم!
حقیقتش این یه خصلت ژنتیکیه ( دیوونه خودتی)
بابابزرگمم همین جوریه ،عشق دعوا و شلوغ کاریه بعدشم همچین مظلوم میشه که نگو
داداشم پرسید بنظرتون سن مناسب ازدواج واسه پسر چندسالگیه؟
شاخکام تکون خورد...
این دختره نمیخواد ول کنه داداشم بشه ظاهرا!!
باید چادرم ببندم دور کمرم برم گیساش بگیرم تو چنگالام و تو
صورتش داد بزنم برادرم فقط منو دوست داره فقط من!!
دیشب یار بهم روز دختر تبریک گفت تعجب کردم!
نمیدونستم روز جهانی دختره ،چون هیشکی بهم تبریک نگفته بود
پس عزمم جزم کردم و اول با مامانم دعوا کردم حواسش نبود
که با یه کاسه آش رشته و چندتا خرمالو و چندعدد شکلات
این روز مهم و عزیز بهم تبریک بگه!!
بعد رفتم سروقت داداش هام یه دور هم واسه اونا غرزدم که روز به این بزرگی و باشکوهی کاری برام نکردن
بعد دیدم هنوز آروم نشدم یه زنگم به اقدس زدم و
براش توضیح دادم اینکه به فکر خواهر زاده عزیزش نبوده
نمونه بارزی از دختران علیه دختران!!!!!
یعنی یار بااون تبریکش آتیش انداخت توی کله من !
آخیش دستش دردنکنه انقدر دلم دعوا میخواست !!!
دیشب خیلی راحت خوابیدم:)
حالا متوجه شدم امروز روز جهانی شکسته!
از تجربه های شکستتون بگین :)
من که از همه نظر یک شکست خورده ام پس این روز بسیار برمن مبارک باد!!
شمار لیوان هایی که شکستم از دستم رفته
تعداد بارهایی که دلم شکسته هم کم نیست
دوبارم دستام شکستن
یبارم سرم شکست
همونباری که من با آچار زدم تو سر اقدس اون با سنگ زد سرمو شکست
( آره میدونم توی محیط متمدنانه و بافرهنگ بالایی رشد کردیم)
چندین بار هم عمدی و غیر عمدی شیشه خونه بابابزرگم و فری مرغی شکستم
رکورد ندیدن یارهم شکستم !!!!
- ۱۱۸