من طرفی غم طرفی..

  • ۱۹:۲۲

من واقعا سعی میکنم روزهای شادی برای خودم بسازم برای اطرافیانم


تندی و بدخلقیشون با خنده ردکنم بره 


دلم نمیخواد غصه هام از روح و روانم تغذیه کنند و رشد کنند تبدیل به


عقده و تله روحی بشن ولی گاهی ازدستم درمیره و چنان توخودم میرم

بغض میکنم که هیچی خوشحالم نمیکنه


برای مامانم دلقک میشم برای داداشم خواهر خل وچل میشم

ولی آخر شب که میشه قلبم اندازه کل شب سنگین میشه 

عمیقا حس تنهایی زیادی میکنم


نه اینکه اجازه بدم این حس تنهایی روی رفتار و کیفیت فعالیت هام اثر بزاره

هر روز ورزشمو انجام میدم روتین پوستیم مرتب انجام میدم شب ها جز آب چیزی نمیخورم کلی کتاب میخونم سعی میکنم شنونده خوبی برای دوستام و خانواده م باشم


ولی خب از یه سنی به بعد حرفای دلت دغدغه هات غم هات برای خودت میمونه


فکر میکنید چرا آدم عاشق میشه ؟چرا همش حس خلا داره تو تنهاییاش؟


چون دلش میخواد یه نفر داشته باشه که دلش قرص باشه به بودنش

حالا وقتی پیداش کردی چه اتفاقی میوفته؟؟


ازش توقع پیدا میکنی دلت میخواد همه اون حرف های ماسیده توی گلوت بهش بگی وقتی کمتر باهاش حرف میزنی فاصله و دوری به حدی سردت میکنند که احساس بی پناهی میکنی ...


زن ها نیاز دارن حرف بزنن نیاز دارن به شنیده شدن به حس ارزشمند بودن 




  • ۴۲
مهربانی شما چه رنگیست؟

اگر یادمان بود وباران گرفت نگاهی به احساس گلها کنیم.
Designed By Erfan Powered by Bayan