بشنو از من چون حکایت میکنم!

  • ۱۷:۳۳

دیروز خیلی باانرژی ازخواب پاشدم به خودم قول داده بودم حتما عطای این نیم ساعت بیشتر خوابیدن رو به لقاش ببخشم 


و پاشم هم ورزش کردن شروع کنم هم یه صبحونه خفن درست کنم بعد برم سرکار 


چایی با گل سرخ دم کردم  یه املت خوشمزه با فلفل دلمه وقارچ و گوجه فرنگی  هم درست کردم 


اون وسطای کارم یه آهنگ شاد گذاشتم گفتم خدایا با دستای خودت روزمو شاد کن!


البته که یکمم بدجنس شدم میخواستم برادرام اونجوری راحت خروپف نکنن


نشستم با ذوق و شوق صبحونه بخورم هرچی گشتم نونی نیافتم دریغ از یه کف دست نون


وقت نبود برم نون بگیرم گفتم عیب نداره سر راه یه کیک وشیرکاکائو میخورم بقیه هم بیدارشدن 


خیلی خندان و خوشحال صبحونه ای که درست کرده بودم رو صاحب شدن !


من هروقت خرید داشته باشم از یه سوپرمارکتی نزدیک خونمون که خیلی بزرگه و صاحبش هم ادم خوش اخلاقیه خرید میکنم


دیروز هم رفتم اونجا یه کیک گرفتم با شیر یه ذره الکل پاشی کردم بازش کردم همینکه یه گاز به کیک زدم 


یه چیزی رو قفسه ها دیدم که کیک تو دهنم مزه جهنم گرفت 


یه موش کوچولو رو قفسه کیک ها نگام میکرد چشمشم دنبال کیک تو دستم بود فکرکنم صبحونه خودش و بچه هاش بود...


تو دستمال کیک تو دهنم تف کردم هرچند دلم میخواست توصورت موشه تفش میکردم


به اقای سوپرمارکتی گفتم رو قفسه ها موش دیدم زیر بارنرفت !


حالت تهوع گرفته بودم چندشم شده بود دلم  میخواست زبونم ازجا بکنم تو دهنمم الکل بریزم


رفتم سوار تاکسی شدم همین که نشستم یه بوی تندی پیچید تو دماغم تا ریه هامو سوزوند


بوی سرکه ی تندی میومد شیشه ی ماشین که زدم پایین راننده سریع گفت یکم ماشین بوی سرکه میده


دیروز برای خانمم چندتا دبه سرکه خریدم میخواست ترشی درست کنه یکیشون ریخت توی ماشین!!


از شدت بوی تند سرکه چشمام میسوخت حالت تهوع بیچارم کرده بود مدام به خودم میگفتم دووم بیار الان میرسیم


من متاسفانه شامه سگی دارم که بوی ادکلن های تند هم اذیتم میکنن چه برسه به بوی سرکه 


یه مسیر ده دقیقه ای به حدی برام طولانی میومد که دنبال یه کاغذ و خودکار توی کیفم بود وصیت کنم 


یکی از بند های مهم وصیتمم این بود که ریه هام به درد اهدا نمیخورن سرکه سوزوندتشون 


وقتی رسیدم خیلی دلم میخواست به آقای راننده بگم چقدر اذیت شدم بخاطربوی ماشینش


و جون ترشی های زنش بره کارواش ولی روم نشد!!


بله دوستان این مریمی که میبیند خیلی بی زبون ومظلومه خدا من برای شما حفظ کنه ..آمین!


حقیقتا از گشنگی  ضعف میکردم ولی اشتها نداشتم اون موش و بوی سرکه چشایی و بویاییم ازکار انداخته بودن


ظهر یه دختر گوگولی و تپلی که تازه اومده بود و ظاهرا خیلی هم ازم خوشش میاد ( پس چی؟ مگه میشه یکی من ببینه دو روز 


باهام حرف بزنه وازم خوشش نیاد؟؟؟)


اومد یه ساندویچ بزرگ گرفت سمتم گفت دیشب برای تو آماده کردم 


یه نگاه به سایز ساندویچه کردم اومدم بگم این غذای یه هفته منه که سریع گفت بخدا تمیزه 


یجوری شدم ازش گرفتم تشکرکردم گفتم اتفاقا ازدیشب هیچی نخوردم تورو خدا واسه من فرستاده ازگشنگی نمیرم اینجا!


یه گاز به ساندویچش زدم خودشم نشست پیشم ساندویچ میخورد  با هربار جوییدن یه مزه عجیبی تو دهنم پخش میشد


عین خمیر بود ولی بوی گوسفند هم میداد 


یهو خودش سوالی که توذهنم بود جواب داد وگفت ساندویچ مغز و زبون گوسفنده!!


خدایا من مگه چیکارت کرده بودم؟؟ گیرم سرصبح یه آهنگ غیر اسلامی گذاشته باشم این انصاف بود؟؟


قرار بود روزمو شاد کنی که...


نمیتونستم  قورتش بدم لقمه توی دهنم ماسیده بود 


خودشم با ذوق توی صورتم نگاه میکرد نمیشد به سرنوشت کیک صبحی دچارش کنم زشت بود 


با خفت و بیچارگی قورتش دادم این دختر هم مدام میگفت عه چرا هی داری قرمز میشی؟؟


اونو که قورت دادم ساندویچ گذاشتم کنار خودم مشغول کارم کردم گفتم اینارو باید سریع انجام بدم بعدا میخورمش دستت دردنکنه


تا غروب این دختر  هر نیم ساعت اومد وگفت عه هنوز لقمه رو نخوردی چرا؟؟ بخور ازدهن میوفته!


منم جز یه لبخند دستپاچه وتشکر هیچی نداشتم!


اخر وقت هم اومد گفت فردا میخوایم سیرابی درست کنیم یه مدلیه که توی سیرابی برنج دم میکنیم برات میارم !



فقط به فکرم رسید  بگم نه عزیزم  زحمت نکش من یه هفته روزه نذر کردم که از فردا میخوام نذرم ادا کنم!


روز قشنگ و خوشمزه من وقتی تکمیل شد که اومدم خونه مامانم داشت سنگدون مرغ میشست


گفت واسه شام یه غذای جدید داریم!!


غذای جدید با سنگدون مرغ؟؟


گفتم یه اسپرین بده بخورم برم بخوابم میترسم امشب سکته کنم


گفت خودت لوس نکن تا نخوری نمیزارم بخوابی 


بله عزیزان دموکراسی تو خونه ما معنی میده هروقت غذای جدید درست میکنه باااااید بخوری! میل ندارم ونمیخورم 


و خوشم نمیاد نداریم باید بخوری و شکر کنی چون تهش میگه مردم همینم ندارن!! نه ماه توشکمم بودی این جای دستت درد نکنه س؟؟


والا من که اب ازسرم گذشته بود از غذای مامانمم یکم خوردم همین قدر بگم که الان معده م عین اینه پاک وتمیزه!


تاحالا من وتوالت انقدر تند تند همو ملاقات نکرده بودیم 


اسم غذاشم گذاشتم خوراک وحشت !






  • ۷۹
افغانی ..

😁😁😁

خیلی جالب بود ✌

مخصوصا اون ساندویچ مغز و زبون که کاملا درک میکنم چقدر میتونه بد باشه

ولی سیرابی و برنج رو از دست نده ! باید خیییلی لذیذ باشه ! مخصوصا رنگ غذا سبز شده باشه !! 😝

 

دیروز اومدم برم سرکار تا درو باز کردم دیدم ماشینه بابامو دزد زده . کلی پیش خودم سربابام غر زدم که درو پنجره رو خوب نبسته

رفتم پیش ماشینه خودم دیدم اونم دزد زده...

اینبار غر نزدم فحشهای قوی به دزدا دادم ! 😅

واقعا بد بود من تا اون روز مغز و زبون نخورده بودم خیلی مزه عجیبی میده

نه دست شما دردنکنه فعلا که گفتم روزه ام تا ولم کنه

جدی میگین؟؟!

ای بابا چه اتفاق بدی ،ان شاءالله پیدا بشه 
مامانی ...

🤣🤣🤣🤣🤣🤣

:)
شارمین امیریان

وای مریم من با این پستت خون گریه کردم اصلا 😭😭😭😭

خودمم بغض داشتم موقع نوشتنش:)
تسنیم ‌‌

اون اتفاق صبحونه خوشمزه درست کردن و بعد نون نداشتن رو منم تجربه کردم :))) ولی مامانم این وقتا میگه تو بقیه‌ی کاراتو بکن، حاضر شو من سریع نون میارم :) اگرم نرسم بخورم ساندوبچ می‌کنه ببرم.

ولی تیتیشی ها :)) آخه موش چیکار به کیک خوردن تو داره؟ :)))

آخه مامان من خییلی همه کاراش سر صبر و حوصله س 

اگه میرفت نون بگیره تا برمیگشت ظهربود:))

دیگه منم نیم ساعت کمتر وقت داشتم ،اون دوتا بدرد نخور هم خواب بودن:)

تصور اینکه ممکنه موش ببخشید اینو میگم شاشیده باشه رو کیک ها ولم نمیکرد

روی کیک و بیسکویت ها داشت قدم میزد 

اصلا من از هرچی موشه متنفرم خیلی کثیف و چندشن 


افغانی ..

توضیحات :

ماترکا اگر گفتیم ماشینو دزد برد یعنی ماشینو دزد برد ! وقتی میگیم ماشیننو دزد زده یعنی وسایل ماشینو دزدیدن ولی ماشین هنوز سرجاشه 😊

با گفتگوی تمدنها( ترکی ) اشنا شوید 😅

:|

حس کردم نشستم سرکلاس افعال معکوس برره!!!

خب چرا واضح نمیگین وسایل ماشین بردن؟

دزد زد و دزد برد چیه؟!!:)


ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
مهربانی شما چه رنگیست؟

اگر یادمان بود وباران گرفت نگاهی به احساس گلها کنیم.
Designed By Erfan Powered by Bayan