همون اندازه که هستی ، همون اندازه خوشحالم

  • ۲۲:۳۹

من هربار میرم خونه بابابزرگم ده کیلو به وزنم اضافه میشه

 

قشنگ پهلو درمیارم بیاوببین! 

 

روزای آخر که میخوام برگردم مانتو میپوشم دکمه هاش بسته نمیشن 

 

اقدس و  خاله کوچیکه میان کمکم 

 

یکی میگه شکمتو بده تو 

 

اون یکی میگه نفستو حبس کن 

 

آفرین آفرین عا بسته شد ..تق دکمه دررفت خورد تو چشم صورتی ( اسم مستعار خاله کوچیکه)

 

اخرشم میگن بابا ول کن بسته نمیشه همین جوری برو مانتو جلو باز قشنگ ترم هست تازه!

 

روتین هرروزشون اینجوریه:

 

صبح هشت همه باید بیدارشن همه ، مهم نیست توشب دیر خوابیدی و تاصبح یا بااقدس تر تر کردین خندیدین یا

 

بابابزرگ باز رگ شیطنتش گرفته هر نیم ساعت رفته توحیاط زده به پنجره اتاق با سنگ!

 

ساعت هشت صبحونه خورده میشه ، من وقتی خوابالو باشم کم خوابیده باشم اشتها ندارم 

 

اصلا انگار راه گلوم بسته س

 

بابابزرگم خودش یه نصفه نون سنگک عسل وکره محلی میگیره یه جا میچپونه تو دهنش!

 

مطلقا هیچی سرسفره اضافه نمیاد ماشالله همرو میخوره میگه صبحونه رو باید خوب خورد

 

بعد طرفای ساعت ده و نیم یازده میره بیرون برمیگرده چندتا جعبه میوه و نون برنجی میاره

 

اگه یکی از شما اونجا باشین ببینین این صحنه رو میگین لابد شب مهمونی نامزدی چیزی دارن این همه میوه وشیرینی خریدن!

 

یه ظرف میوه خوری مسی دارن که خودش ده کیلو وزنشه خیییلی بزرگم هست من صداش میکنم لگن حمومی

 

میره همون تا خرخره پر میکنه میاره بعد تک تک همرو صدا میکنه میگه پاشین بیاین بخورین

 

بگی سیرم یا یکی دوتا میوه برداری بخوری توهین به خودش میدونه!! 

 

ظهر ناهار اکثرا برنجیه 

 

بشقابش پر میکنه ظرف خورش هم یجا یباره خالی میکنه رو برنجش بعد سالاد برمیداره اونم میریزه رو برنج وخورش توی بشقابش

 

درنهایت تیر خلاصی رو با ریختن ماست روی شاهکارش میزنه!

 

خییلی با لذت و به به گفتن معجونی که درست کرده رو میخوره سه چار لیوان پشت سرهم نوشابه یا دوغ آحر غذاش میخوره

 

وقتی که نوشابه یا دوغ تموم بشه هم یه لیوان آب میریزه ته بطریشون بعد میخورتش:)

 

بعد جمع کردن بساط ناهار که نفس آدم بالا نمیاد و حس میکنی پوست شکمت کش اومده

 

نوبت خوردن چایی و شکلات و نون برنجی  تا مرز خفگیه

 

تا اینجای طی کردن این مراحل شما راحت پنج کیلو به وزنتون اضافه شده!

 

فکرکردین تموم شد؟؟ خیر !

 

ساعتای چهار و پنج نوبت عصرونه خورونه! 

 

عصرونه هم باز باید دولپی بخوری و به خاطرات جوونی های بابابزرگ با اشتیاق گوش بدی 

 

تو حق نداری اعتراض کنی که ترکیدم و مبادا بگی بابا این خاطره رو صدبار تعریف کردی !

 

بهش برمیخوره و با اخم تند تند با حرص عصرونه میخوره و شروع میکنه به کوبیدنت 

 

 استارتشم با این جمله س :  مادربزرگت همسن تو بود نوه هم داشت!! 

 

یعنی خب تو به خاطره تعریف کردن من گوش نمیدی؟ ها؟؟ باشه ببین الان چجوری به غلط کردن بندازمت!

 

اینا چیه میمالی به صورتت؟؟ دختر خوشگل فقط دختر فلانیه !

 

کدوم بدبختی میخواد توروبگیره آخه؟ دلم براش کبابه!!

 

این شلوار چیه پوشیدی ؟ اصلا چجوری پات رفت انقدر تنگه!

 

براچی همش سرت تو گوشیته؟؟ 

 

باید اظهار ندامت کنی  بگی بابابزرگ غلط کردم داشتی میگفتی خب کجابودی؟؟ گفتی با اسبت رفتی کی رو از اعدام نجات دادی؟؟

 

عجب اسبی داشتی ها چجوری از روی دیوارهای زندان پریده؟؟ 

 

واقعا سوت که میزدی هرجاکه بود میومد پیشت؟؟؟

 

( میدونم خالی میبنده قبلا کلی اسب داشته سوارکاری بلده ولی دیگه زورو که نبود )

 

بعد میره بیرون میگه برم پارک ورزش دوستامم ببینم ، حالا دوستاش کیا هستن؟؟ چارتا پیرمرد که یا زنشون فوت کرده

 

یا جداشدن!!

 

آها هرموقع که بخواد بره بیرون تلویزیون خاموش میکنه لامپ هارو خاموش میکنه کولر خاموش میکنه!

 

انگار دیگه ما آدم نیستیم :)

 

شب ساعت هشت شام میخورن نه به این دلیل که سرشب شام خوردن خوبه!

 

چون میگه نه به بعد من نمیتونم شام بخورم اخبار دیدم اشتهام کور شده! حالا الکی ها معده ش عین سیلوی گندمه!

 

اصلا پر نمیشه

 

شام میگه به زنش که من تحت نظر متخصص تغذیه هستم سبک درست کن یه تیکه مرغ برام کباب کن سرخ نکن 

 

بقیتون هم یه چیزی بخورین:)

 

جریان این تحت نظر متخصص تغذیه بودنش میدونین چیه؟؟

 

رفته بود بیمارستان واسه عمل چشم که یه نظر یه خانوم دکتر خوشگلی رو میبینه !

 

میره میپرسه که این دکتر چیه؟ میگن تغذیه س

 

ادرس مطبشو میگیره میره تحت نظر خانوم دکتر باشه!! 

 

هرچند وقت یبار هم بهش زنگ میزنه کلی حرف میزنه که مثلا شام کتلت بخورم عیب نداره آخه واکسن زدم!

 

گوشی رو که قطع میکنه یهو پقی میزنه زیر خنده ! 

 

بعد شام نوبت غول مرحله اخره !!

 

باز بساط چایی و نون برنجی و شکلات ومیوه به راه میکنه گاهی هم بلال میگیره منقل راه میندازه تو حیاط 

 

یکی از افتخاراتش اینه سه سال پیش توی مسافرت با شوهر خالم شرط بست میتونه تنها هفتاد سیخ جیگر بخوره

 

و موفق شده !

 

حالا فکرنکنین خودش صد کیلو وزنشه ها نمیدونم اینایی که میخوره کجا میره اما چاق نیست

 

آها یه خصلت ازش بگم که قشنگ متوجه بشین چی میگم

 

وقتی میره بازار با زنش کلی خرید مواد غذایی میکنن مطلقا یدونه هم دستش نمیگیره

 

همرو میده دست زنش:)

 

میگه پس تورو واسه چی اوردم؟؟؟ 

 

یکی دیگه از کاراش راستی ازمایی تازه داماد های فامیله

 

هرکدوم از نوه هاش که میرن خونه بخت دعوتشون میکنه بعد آخر شب میگه من و فلانی ( داماد) توی اون اتاق بزرگه پیش هم میخوابیم

 

ماها که میدونیم میخواد چیکارکنه یکم چشم غره میریم اشاره میکنیم که بابازشته نکن آبروی نوه تو میبری

 

فقط میخنده!

 

شب چیکارمیکنه؟؟ هر نیم ساعت میره بالای سر اون بخت برگشته و محکم تکونش میده یا اروم دست میکشه به

 

سرو صورتش یا پتوشو میکشه !

 

میگه میخوام ببینم هوشیار میخوابه؟ خوابش سبکه؟ اگه دزد اومد خونش سریع پامیشه؟

 

یه خشم شب هایی برای طرف میزنه که نگو اون بنده ی خداهم چون تازه وارد جمع شده مسلما خجالت میکشه چیزی نمیگه!

 

یکی از خاطرات اقدس اینه که ترم دو دانشگاش بابابزرگ با یه پالتوی چرم بلند ویه کلاه روسی اومده دانشگاش

 

از همون توی محوطه بلند اسمشو صدا زده تا پیداش کنه:)))

 

امشب تولد نود سالگی بابابزرگمه هرچند خودش معتقده هفتاد سال بیشتر سنش نیس با اینکه جز اولین گروه های سنی واکسن بود!

 

 ذوقت میکنم میبینم پز قد بلندت به نوه های پسرت میدی

 

چشمای آبیت که نشون از دل دریایی و بزرگته

 

موهای جوگندمی قشنگت که ازت خوش تیپ ترین بابابزرگ  دنیارو ساخته

 

آرزوی من اینه همیشه همین شکلی پر از امید و زندگی ببینمت .

 

همین شکلی که داری خونه روستایی میسازی میگی واسه بعدناس، روزای پیری!

 

حالا من راه که میرم استخونام تق تق صدا میدن میگم دارم پیر میشم!!

 

 

+ عاقو من بابابزرگم از این آهنگا خوشش میاد ابیلفضلی موقع شنیدنش کل بکشین ها:))

 


 

  • ۱۰۵
yara 78

خدا حفظشون کنه (:

تشکر فراوان:)
تسنیم ‌‌

عجب بابابزرگ باحالی داری :))

خدا سلامتی و طول عمر بده بهشون. تولدشونم مبارک :)

حالا کجاشو دیدی شنیدن کی بود مانند دیدن:)

خییلی متشکرم:)
yara 78

عه اومدم کامنت بفرستم

صفحه رفرش شد

آهنگ تغییر کرد

یاللعجب!

 

 

اول قرارم این بود این اهنگ رو بزارم

ولی فکرکنم موقع تایپ کردن پستم اشتباهی یه اهنگ دیگه رو پست گذاشته بودم

:) آخه اون اهنگ کل کشیدن داشت؟؟


yara 78

من گفتم بابابزرگتون چه دل خجسته ای داره که با اون آهنگ کل می‌کشه ((:

 

دلش خجسته که خداروشکر هست

ولی اهنگ کوردی میپسنده
macho picho

خدا همه ی پدر بزرگ مادر بزرگ ها رو حفظ کنه .

خداحفظشون کنه 
یاسی ترین

وای که چقدر مثل همیشه بامزه نوشتی 🤣🤣🤣 عالی بود 

چقدر بابا بزرگت بلده خوب زندگی کنه و لذت ببره 👌👌👌👌❤️❤️❤️❤️❤️

:))

خیلی یاسی خیلی زندگی رو راحت میگیره و راحت میخنده

حالا نه که فکرکنید هیچ غم و مشکلی نداشته و نداره ها

همین بس که زنش (مادربزرگم) که خییلی دوسش داشت توی جوونیش ازدست داد بعدش هم پسربزرگش سی سالش بود توی تصادف ازدست داد


** fateme **

ماشاءالله خدا حفظشون کنه 

تولدشون مبارک 

اهنگای شاد کردی خیلی خوبن 

الان با این اهنگ رقص کردی میچسبه . 

مریم انقدر دوست دارم کردی برقصم ولی بلد نیستم، سخت هم هست

اونروزی برای اینکه ابجیم سرگرم بشه داشتم ادا رقص کردی در میاوردم یه تیکه پارچه هم دستم گرفته بودم تکونش میدادم 😄😄😄 

تو فیلم دیده بودم ، حرکات بدنشون به طرز خاصیه که درست انجام دادنش همینطوری بدون یادگیری امکان نداره ،که به نظر من سخت هست مثلا حرکت دست کسی که پارچه رو گرفته و حرکت پاها . 

 

تشکر:)

آره رقص کوردی اندکی سخته ولی یکم تمرین کنی بلدمیشی

من زیاد بلدنیستم راستش:)))


سما نویس

خیلی خوب بود.خیلی خندیدم.خدا حفظ شون کنه.

خیلی ممنون:)
افغانی ..

فرمودید اقدس و خاله کوچیکه !؟

یعنی اقدس جان اگه 26 سال باشه کوچیکتر از اقدس جان هم خاله داری شما آیا ؟

گراندفادر هم 90سال . یعنی ایشان تا 70سالگی مطالعه می نمودن...

 

بسی درود صد بدرود 🙌💚

من ندیده مرید این مرد بزرگ شدم 🙋

روز مرد بر من و ایشان فرخنده و گرامی باد 😊

بله یه خاله کوچیک ترداریم 

اقدس جان !!!؟؟؟؟ 

اقدس جانتون ازمن بزرگتره سنش از 26بیشتره !

:)

خاله کوچیک کوچکترین بچه بابابزرگمه بیست و یک سالشه

روزتون مبارک 
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
مهربانی شما چه رنگیست؟

اگر یادمان بود وباران گرفت نگاهی به احساس گلها کنیم.
Designed By Erfan Powered by Bayan