مرا در دل غم جانانه ای هست

  • ۱۶:۵۶
من بچه ی اول هستم مادرم وقتی من باردار میشه خیلی خوشحال میشه و این خوشحالیش فقط بخاطر پسردارشدن بود یک لحظه هم از ذهنش رد نشده بود ممکنه من دختر باشم و رویاهاش خراب بشن .هرروز و هرلحظه رویاپردازی کرده پسر عزیزش بیاد تاج وتخت سلطنت بی وارث نمونه! والا..توی این توهم پسربودن من خاله خانباجی های مجهز به سونوگرافی هم کم بی تقصیرنبودن ، عه ؟ هوس ترشی داری؟؟ شک نکن پسره! فلان مدل نشستی ؟ حتما پسره... 
مادرعزیز  وپسردوست من حتی نکرده بود یه دکتر بره ، خب بگو زن پاشو برو دکتر ببین بچت اصلا سالمه؟ لباس هایی که خریده بود ودوخته بود همشون آبی و پسرونه . روزها و ماه ها گذشتن و رویای مامانم به قوت سرجاش بود منم که سمج هرجور شده بود میخواستم بیام و رویای قشنگ مادرم به کابوس تبدیل کنم... اولین وبزرگترین اشتباه زندگی من همین بود چرا سماجت به خرج دادم اومدم جایی که منو نمیخواستن؟ 
تارسید روز موعود...آن روز عجیب که من جفت پا وارد این دنیای خاکستری شدم 
مادرم تعریف میکردکه من وقتی دیدم نوزاد تپلی با کلی موی سیاه دست مامائه و داره میاره طرفم گفتم الهی شکر پسرم موهای پرپشتی داره...
دیگه این قسمت میزنیم رو دورتند.................................بله ازاین قسمت ردشدیم ، مادرما تا جنسیت مارو فهمید غش کرد !
بله عزیزان مادرم ازشوک دختربودن من چهار روز تمام بیهوش بود و عمه ی بزرگم که امیدوارم خودم اون دنیا سرپل صراط بزنم زیرپاش بیوفته توی دره ی مارها وخوراک عقرب ها بشه من داده دست خاله هام بی اعتنا به همه دست بابام گرفته برده و رفتن ! همه جاهم میره میگه اینا ازاول میدونستن همه چی و مارو گول زدن ...آدم چقدر قسی القلب؟ فکرکرده چندروز پیش سرخاک هشتادتا چلپ چلپ ماچم کرد یه اومیکرون هم بهم داد من کینه ی بیست وشش سال پیش فراموش کردم! 
اون چندروز که مادرم بیهوش بود من از شیرخشک و اب قند تغذیه کردم خاله هام هرکدوم اسمی برام انتخاب کردن 
خاله اولی که سه تا پسر داشت و در آرزوی دختر دارشدن بود اسمم گذاشت آرزو!

خاله دومی همون که فرت وفرت آب قند میریخت تو حلق من اسمم گذاشت سحر  چون کله ی سحر به دنیا اومده بودم لابد اگه سر ظهر به دنیا میومدم اسمم میگذاشت زهره! خاله سومی هم دوتا دختر داشت که اسم هاشون با ف شروع میشد اسمم فرناز گذاشت که اگه مادرم کلا وجود من انکار کرد خودش بزرگم کنه و اسمم به دختراش بیاد. 
بعداز بهبودی حال مادرم من همچنان شیرخشک واب قند میخوردم چرا؟ چون دیگه شیرمادرم قبول نکردم! 
حق داشتم خب ، یعنی چی که تا من دید بیهوش شد ؟ مگه هیولا دیده بود؟؟ منم به نازنین غرور نوزادیم برخورده بود و دست به  خودکفایی زده بودم ولی متاسفانه زیرساخت های لازم برای خودکفاشدن نداشتم ومدام رفلاکس و دلپیچه داشتم وشیرخشک بهم نمیساخت و شب تا صبح و صبح را تا شب جیغ میزدم گریه ها سرمیدادم مامان عزیزمم که گویا افسردگی پس از زایمان هم گرفته بود حالش خوب نبود تااینکه نمیدونم کدوم خیرندیده ای گفته بود که بزار گرسنگی بکشه زیاد خودش شیرت میگیره .... مادرمم همین کارکرد و  درنهایت فشار گرسنگی و تحریم شیرخشک من ناچار به پذیرفتن شیرمادرم کرد آدم هیچ وقت شرمنده ی خودش نشه غم نان من مجبور به این خفت کرد! 
تا من اومدم یکم خو بگیرم به شیرمادر و دلپیچه و رفلاکس ها برن پی کارشون یکم وزن بگیرم قدبکشم مادرم باردار شد باز!!
خوبه  افسردگی هم داشتا...اینجا دیگه به کسی اعتماد نکرد و کلی دکتر رفت جنسیت بچش بدونه هربار هم که میگفتن پسره دوتا دکتر دیگه نوبت میگرفت مطمئن بشه! 
باورود ولیعهد اولین کاری که مادرم کرد قطع کردن شیرمن بود ... شیری که حق من بود مال من بود ازم گرفتن ! شما بودی چه میکردی؟؟ همون قوطی شیرخشک برنمیداشتی ازاون خونه بری؟؟ 
باز آب قند دادن ها شروع شد اصلا تنفر الان من از قند وشکر برمیگرده به اون موقع ..بله این دشمنی ریشه ی تاریخی داره!
وضع وحال من باعث شد بشینن همفکری کنند که چه کنن با این نوزاد گرسنه؟؟ هنوزم زوده واسه از شیرگرفتن ! ( من اصلا شیرخوردم؟)
تااینکه باز یه ملعون دیگه نظرداد که من ساعاتی در روز ببرن پیش خانومی که تازه بچه دارشده محض رضای خدا چندچیکه هم شیربه من بده
خوشبختانه من خییلی مقاومت کردم و این خفت قبول نکردم تنها دوره ای از زندگیم که بهش افتخار میکنم همین بوده!
تا پدربزرگم این شیرمرد وارد میدان شد و یک بز خاکستری برای نوه ش که من باشم گرفت منم به راحتی شیر بز خوردم و آخ نگفتم 

ورود اون بز خاکستری به زندگی من نقطه عطف بزرگی بود ! 

ریشه ی علاقه م به کوهنوردی برمیگرده به همین بز بزرگوار و همچنین اخلاق قشنگ موافقت با چیزی که همه مخالفشن و مخالفت با هراونچه که بقیه موافقش هستن!!
بله عزیزان این مریم مظلوم سر یه چیکه شیر کلی زجر کشیده واسه همینه الان هرچی شیر وشیرکاکائو میخورم سیرنمیشم! 
بعد میبینی بهم میگن چرا قدت کوتاهه؟ چرا دندونات زود خراب میشه؟ چرا استخونات به مو بنده! 
از مریم عزیزتون مهربونتون گلتون این نصیحت داشته باشین که وقتی جایی نمیخوانتون سماجت به خرج ندین باشین باورکنید سنگ بنای نخواستنی بودن من ازهمون موقع تولدم زده شده وگرنه چرا من سرجمع دوتا خواستگار درست حسابی بااین سنم نداشتم؟؟ اون وقت زن همسایمون با هفتاد سال سن خواستگار رد میکنه!

سوال اول: ایا من و مادرم الان رابطه ی خوبی داریم؟؟ خیییلی خوبیم اگر به من زیاد کار نده و آشکارا پسردوستیش بروز نده

سوال دوم: ایا من و برادرم رابطه ی  خوبی داریم؟؟ بخدا این سوال منم هست یه پدر کشتگی خاصی بینمون هست ولی درکل همو دوست داریم 

سوال سوم : ایا هدفم از نوشتن این پست بیان کردن تبعیض جنسیتی درخانواده ها و ارائه راهکار بود؟؟ نه بابا راهکاری نداره هیچ وقتم حل نمیشه من خودم که زخم خورده این قضیه هستم تو فانتزی هام سه تا پسردارم که اب دماغ سه تاشونم آویزوونه و توی درس خوندن مجازی هم اصلا همکاری نمیکنن صفرو ها!



  • ۱۳۱
** گُلشید **

خدا بگم چیکارت نکنه😂😂😂😂

 

قلمت خوب بود روز به روزم داره خوب تر میشه.

تشکر گلشید جان:)

محیا ..

:)))چقدر سختی کشیدی مریم

مریم تو چطو تونستی این روزارو دووم بیاری مریم:))

 

میبینی من یه یه کلیم از بچگی پودر شده بود؟

سر اینه که ننمون سر ما که باردار بود ویار ترشی داشت ننه نکن خب چه کاریه همش نون ترشی میخوری

چه ویاریه کلیمو پوکوندی نمیگی بچه نیاز به تغذیه درست درمون داره

بعد به دنیا اومدم از بچگی میگفتن چراانقدر لاغری

شمام 9ماه نون ترشی  وانار و...به خوردتون میدادن والله اگه دووم میوردید من تازه از همون نوزادی مقاومتم بالا بوده هرجور بوده خودمو نگه داشتم

دقیقا بدبختی ما ازهمون نوزادی شروع شده که با سماجت به دنیا اومدیم:))

اصلا انگار قرار بوده ما مقاوم سنج زندگی دنیایی باشیم

بعد تازه به دنیا هم اومدم نکرده شیر مادر بده شیر خشک داده کلا پودر شدم

 

بعد میگن چرااون دوتا خواهر برادرت قدشون انقدر بلنده تو کوتاهی

اونا پرن وهیکلی تو لاغری

سراونا ویار چی بوده؟نون خامه ای جیگر گوشت

سر من نون ترشی وانار

اونا شیر مادر خوردن من شیر خشک

تبعیض تا کجا

انتظار دارن اونا هیکلی وپر نشن؟

 

بقیشو بعد میام مینویسم

 

میبینی؟:))

بگردمت تو هم سنگ بنای نخواستنت همون اول زده شده خودت سماجت داشتی واسه موندن:))))


یاسی ترین

چقدر قدیما فکر می‌کردن پسر داشتن چیز خاصیه! 

الهی عزیزم 🥺

چقدر قدیما باورای غلط....

چقدر نی‌نی مظلومی بودی 😘😘😘😘😘😘

خدا رو شکر که الان سالم و سلامت و خواستنی هستی ❤️❤️❤️

والا الانم پسرداشتن واسه کوردا خیلی چیز خاصیه!

خیلی نی نی تنها و مظلومی بودم:))))

اگه از عطشم به شیر و قد کوتاه و استخونای پوکم صرف نظر کنیم آره خداروشکر سالمم:)))
نرگس بیانستان

لعنتی :))))

:)))
زری ...

وای الهی :""""

چه رو مخخخخ

 

 

من مامانم زیاد شیر نداشت

کلا با شیر خشک و شیر گاو بزرگ شدم :)

واسه نوزاد که رو مخ بودن معنا نداره

:)
سما نویس

ببین من راستش باید اعتراف کنم که خندیدم با اینکه بیشتر درد داشت تا خنده.فقط امیدوارم روی تو تاثیر خیلی بدی نگذاشته باشه و به همین شیرینی که تعریف کردی،باهاش برخورد کنی.

کار خوبی کردی خندیدی:)))

این موضوع الان اصلا مهم نیست خودمونم کلی بهش میخندیدم :)))

macho picho

سلام . چه دوران نوزادی سختی داشتید ! 

دنیا اومدنمون که دست خودمون نیست . به نظر من اگر با محدودیت هایی که از دوران نوزادی به ما وارد شده مواجه هستیم ، می تونیم با تلاش بیشتر در دوران بعدی زندگی ، تا حدودی بر این محدودیت ها فائق بشیم .

مثلا با پشتکار بیشتر در دوران تحصیل و کسب موفقیت تحصیلی و موفقیت شغلی .

سلام میخوام بگم از شعار دادن بدم میاد .....ولی نمیگم!

من نوزادی شیر بهم ندادن با موفقیت شغلی جبران میشه:)))))
افغانی

فقط یه نکته داشت!

پس با پا بدنیا اومدی ؟ 😅

:) میگن
macho picho

صرفا منظورم شیر دادن نبود . به طور کلی گفتم . مثلا چند نفری رو می شناسم که دوران کودکی سختی داشتن . تو فقر بزرگ شدن . ولی بعد ها که دکتر شدن یا کارخانه دار شدن و امثالهم ، اون رنج هایی که دوران کودکی بهشون وارد شده ، تا حدودی جبران شده .

من کلا عقیده ام اینه که زندگی انسان رو باید در طول زمانی که زندگی کرده دید . 

آها ازاون نظر ،بله خب اینم حرفیه
میرزا مهدی

سلام خوب اگر قرار باشه انقدر منو بخندونی، دیگه نمیام مطالبت رو بخونم. بخدا:))

و آفرین به خوب نوشتنت. کِیف میکنم بخدا.

ویه موردی که باید اشاره کنم اینه که شما نمیتونستی جفت پا بپری تو این دنیا. این رو علم پزشکی میگه. حتما با سر تشریف فرما شدی. این رو میتونی از شاهدین ماجرا بپرسی D:

و بُز. درموردش چیزی نمیگم که یه وقت "چیز" نشی. و من الله التوفیق

سلام 
من هی حس میکنم دستم میندازین شما!
:))

ما خانوادگی دم تولد یه چرخش ریزی داریم برادرامم همین بودن 
بز:))

شما لطف داری 
مامانی ...

ای جانمممم...

عزیزمممممم💜💙💚💛🧡

:)
این جانب

:)))

 

خدا همه شون رو براتون نگه داره

 

تشکر 
:)
x

دختر چقدر قامت بانمکه 

عالی هستی عااالی

 

بخش مربوط به خاله ها رو میخوندم کیف کردن خیلی مشتی بودن همه شون 😍

 

اونجا که گفتی اگر ظهر به دنیا میومدم لابد می گفت زهره زدم زیر خنده :)) گفتم چقدر این بشر ذهنش خلاقه

:)) خاله هام خیلی داستان واسه نوشتن دارن قشنگ سوژه ان:)
ما تو فامیل دوتا مرد میانسال داریم به نام های زردالو و شفتالو
واسه همین اینجوری گفتم:)
تشکر
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
مهربانی شما چه رنگیست؟

اگر یادمان بود وباران گرفت نگاهی به احساس گلها کنیم.
Designed By Erfan Powered by Bayan