می نویسم این حکایت را بخوانی داستان ، تا بدانی نکته اش را ای عزیز نکته دان!

  • ۰۰:۵۰

محله ی بچگی ما در کرمانشاه مدت های طولانی گاز شهری نداشت!

ما مثل بقیه ی اهالی محله توخونه حمام نداشتیم و هر دوهفته یکبار دسته جمعی ایل وقومی بقچه میبستیم میرفتیم حموم عمومی

خداروشکر هزاربار شکر که این جریان خونبار دوهفته یکبارحموم عمومی رفتن تا اوایل سن بلوغ من ادامه داشت 

یادمه اون موقع ها مامانم و خاله ها و دخترخاله ها وچندتا از زن های همسایه باهمدیگه میرفتیم و برای اینکه پول کمتری بدن به جای حموم نمره میرفتن حموم عمومی ! درخاطرم هست که بین زن های همسایه یک شیرزن کورد بالای هشتاد سال بود که گرچه دلخوشی ازش نداشتیم ولی هربار با کلی عز و چز کردن و گفتن جملاتی ازقبیل خدایا بوی چرک گرفتم آی همساده ها مسلمونا منم ببرین حموم ثواب داره  و.. همیشه با همین ترفند ( ایجاد حس گناه بین اهالی محله) خودش غالب مامیکرد

صداش میکردن ننه شیرزاد ! مثل پدر پسرشجاع که کسی اسمشو نمیدونه ( من واقعا نمیدونم اسمش چی بود)

شیرزاد پسری دیلاق و بدقواره بود که عاشق همه ی دخترای محل بود کارخاصی نداشت گاهی با دزدی و کفتر فروشی و چیزی نون حلال میبرد سرسفره . 

داستان ازاونجایی درام میشد که مادرم همیشه میگفت من دستم جون نداره نمیتونم یکی مریم حموم بده!بچه بوی مرغ گرفته( به والله دروغ و کذبی بیش نبود) چرک داره زوردست میخواد!

اگه خوش شانس بودم و بخت باهام یار بود خاله بزرگم که بین خودمون بمونه جلادیه واسه خودش و سوراخ کردن گوش تمام دخترای های فامیل کارخودش بوده با شعار تبلیغاتی " سوراخ کردن گوش همراه با  دردی جزیی تا سرحد مرگ با کلی خونریزی و عفونت از یک روزه تا صدساله" 

مسئول حموم کردن من میشد 

هرچند همونم دولایه از پوستم کنده میشد به خاطر نوع کیسه ای که من باهاش میسابید ولی راضی بودم

ولی از اونجایی که من از کودکی بچه کم شانسی بودم زودتر از من اقدس خودش به خاله م میسپرد و من میموندم و ننه شیرزاد....

بعداز چندثانیه نزاع چشمی با فرار من مراسم  زنده گیری ! شروع میشد

با اون سن وسال و وزنش جوری دنبال من میکرد که من تهش به نفس نفس میوفتادم و تسلیم میشدم به سرنوشت شوح حمومیم 

ولی اون سرحال و با انرژی یه بسم الله میگفت وشروع میکرد به سابیدن من بینوا

بعد از کندن لایه دهم پوستم و به خون افتادن آرنج هام رضایت میداد و میرفت سراغ شستن موهام

هرچقدر از خشونت این پیرزن بگم کم گفتم هرچی حرص  وناراحتی داشت سرشستن وکشیدن موهام خالی میکرد

یکباره کله مو میکرد زیر آب و شامپو تخم مرغی خالی میکرد روی سرم  وشروع میکرد با حرص چنگ زدن طولانی مدت و بی وقفه!

این وسط من نفس کم میوردم هرچقدرم تلاش میکردم نمیتونستم خودم خلاص کنم از دستش یادمه یکی دوبار درحین همین چنگ زدن موهام 

زیر آب تا مرز خفگی رفتم و یهو دست انداختم جایی که نباید...( خب بچه بودم) چنان کشیده ای نثارم کرد که تا چندروز منگ بودم!

خب پیرزن با اون دست های گرزیت من بی منظور اینکار کردم تمامش تلاش برای زنده ماندن ازدست خودت بود

خلاصه جونم براتون بگه بعداز کلی قیل و قال ازطرف من وکتک وفحش از طرف ننه شیرزاد نوبت میرسید به غسل کردناش

همه حموم کرده بودن لباس پوشیده بودن ولی ننه شیرزاد بی مروت دل نمیکند از حموم

شونصدبار من غسل میداد وصلوات میفرستاداز یه دوش من خرکش میکرد میبرد یه دوش دیگه دوباره غسل میداد وصلوات توصورتم فوت میکرد

منم که هربار ازش یه کتکی میخوردم سرمو بلند نمیکردم هم ازش میترسیدم هم اینکه نگاش که میکردی متهم ردیف اول ترویج بی عفتی و بی حیایی و ... میشدی!

واقعا نمیدونم پیرزن هشتاد ساله چی داشت برای دید زدن که انقدر سرش غرمیزد!

ولی با تمام تمهیداتش انعکاسش میوفتاد روی کاشی های حموم منم که سربه زیر و با حجب وحیا! هرچند که کیفیت و وضوح تصویرش خوب نبود ولی بدم نبود:)

بعد ازکلی غسل دادنم ( نمیدونم چه فکری درباره م میکرد که این همه غسل برام واجب می دید) درحالی که دیگه رمقی برام نمونده بود 

رهام میکرد تمام طول راه تا خونه ننه شیرزاد سر مادرم منت میزاشت بابت شستشوی فوق مکانیزه ش!

منم که گیج ومنگ فقط دلم خواب میخواست وقتی هم میرسیدم میوفتادم یه گوشه تا چهل و هشت ساعت بی وقفه میخوابیدم حس آدمی رو داشتم که از زیر آوار بیرونش کشیدن! 

همیشه هم میگفتن خدا خیرش بده ننه شیرزاد رو ببین چجوری حمومش کرده که راحت خوابیده!!

شنیدم اون حموم عمومی خیلی وقته خراب شده و جاش قراره استخر بسازن درسته که دیگه کسی حموم عمومی نمیره والبته منم چندان خاطره خوشی ازش ندارم ولی دلم پیش چرک های ننه شیرزاد تو حموم عمومیه هنوز:)

:)



  • ۱۱۳
زری ...

فوق سم بود 0--0

سم خودتی ! 

پرنده مهاجر

نفهمیدم نکته اش را...

 

 

خوشحالم که باز نوشتی (:

 

 

 

 

دوباره بخون!
تشکر:)
عارفه صاد

اصلا نمیدونم چه اصراری بود به اینکه حتما باید ۲ کیلو چرک کم شه تا بگن تمیز شدی 😁

از وقتی حموم کردنا روزانه شد و دیگه چرک ها رفتن برکتم از زندگی ها رفت
نرگس بیانستان

ببین کی برگشتهههههه 

خوبی تووووووووووو مریمممممم دلم برات تنگ شده بود

جدی دلت برام تنگ شده بود؟
توروخدا؟
:)
مامانی ...

وای خدای من ... مردم از خنده😆😆😆😆😆😆

خععععععلی باحال بود

دمت گرم.

 

 

راستی رسیدن بخیر ،

ازینوارا؟😎

:)
راه گم کردم:)))
همیشه به خنده 
نرگس بیانستان

معلومه ://////

منم دلم برای نوشتن و خوندن شماها تنگ بود
ولی خب واقعا تمرکز نداشتم این مدت که بنویسم 
نرگس بیانستان

الان بهتری؟ 

تقریبا چهل درصد بهترم!
تو خوبی ؟الان وبلاگت رفتم بستی چرا؟
نرگس بیانستان

بهتر تر بشی 😘

:)
چرا وبت بستی؟
تسنیم ‌‌

انقد غر زدی و ازش بد گفتی، ولی معلومه دوسش داشتی و حسابی دلت واسه‌ش تنگ شده :)

راستش دلم واسه گذشته خیلی تنگ شده

افغانی ..

😁😁

داستان پردازی و نگارش خیلی خوب بود 👍👍

سوال اینجاست ! توی اون سن چه غسلی برات واجب بود  که غسلت میداد؟؟ 

حدس میزنم ننه شیرزاد بعد از شستن شما دوتا غسل میکرد !

اولی غسل جنابت برای پاک شدن خودش ! دومی غسل جنایت بخاطر شستن شما... ☺

سلام
تشکر :)
سوال منم بود و هست والا 
کلا زن وسواسی بود
یاسی ترین

به‌به ببین کی اومده!

و به‌به ببین کی بعد هزار روز اومده پستشو خونده :)

 

خیلی خوب بود 😂😂😂

منم تجربه حموم عمومی دارم. 

به بهههه ببین کی بعد دوهزار روز اومده:)
صفا اوردین منور فرموردین قدم رو کله ی تاس شیرزاد گذاشتی:)
جدی؟ خوش میگذشت؟:)
تشکر عزیزم
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
مهربانی شما چه رنگیست؟

اگر یادمان بود وباران گرفت نگاهی به احساس گلها کنیم.
Designed By Erfan Powered by Bayan