- دوشنبه ۱۰ بهمن ۰۱
- ۱۸:۵۷
نشسته بودم درحال تحلیل و تفکر درمورد فیلمی که تازه دیده بودم با چشمانی گرد و مردمک های ثابت خیره به افق غرق در فکر چایی میخوردم!
همون حین برادر کوچیکه با قیافه ای مضطرب سررسید و گفت چاه دستشویی گرفته هرکاری کردم درست نشد ! رفتم ببینم عمق فاجعه چقدربالا اومده ...
فاجعه گفتنی نیست ،بگذریم حال شمارو هم چندش نکنم
باخود اندیشیدم چه کنم طبق تاثیری که از فیلم گرفته بودم روحیه حماسی و جنگ جویانه ام به خروش در اومده بود
مادر اینا (اینا اشاره به برادر بزرگه داره چون باهاش قهرم فعلا این و اون صدامیشه) تا چند روز دیگه برنمیگردن خودم باید راست و ریستش کنم ! بله کمی کار مردانه ایه ولی الان عصر برابری زنان و مردان است ( تف به اون فیلم با اون تاثیرش)
شماره چندتا چاه و لوله بازکنی از دیوار درآوردم زنگ زدم همشون و خیلی رندانه ! اونی که ارزون تر بود گفتم بیاد
به برادر کوچیکه گفتم وسایل و کاکتوس های داخل دستشویی ببر بزار تو بالکن ،خودمم پادری و فرش راهرو جمع کردم
بعد یک ساعت آقای محترم لوله بازکن اومد ، خواست دستگاهش بزاره تو راهرو که گفتم نههههه برادر ببر داخل سرویس اونجا پریز هست چون بالاخره دستگاهش کثیف بودرفت کلی سروصدا و فنر بازی کرد بعد نیم ساعت ازم لگن خواست آب بریزه امتحان کنه که باز شده یانه ، بهش گفتم آقا وقتی فنرتون جمع میکنید کثیف کاری که نمیشه؟؟ فرمودن خیر، حاشا و کلا!
کارش انجام داد اومد وسایلش گذاشت بیرون ساختمون و تسویه کردم رفت
در توالت بازکردم ببینم کثیف شده چجوریه اصلا درست شد؟ که انگار در جهنم باز کردم .... همه جا به کثافت کشیده شده بود تیکه های اسمش نبر تا روی سرامیک دیوارها پاشیده شده بود .
حالتی عین سکته ای ها بهم دست داد ،اینارو من بشورم؟؟ چجوری آخه؟کاش شوهر داشتم اصن !
دستکش دست کردم موهام بالای سرم بستم یه کیسه فریزر کشیدم روسرم یه کیسه زباله هم تنم کردم رفتم به جنگ تن به تن با مستراح!
هی عوق زدم با هر عوقی که زدم یه تف به جوگیری خودم فرستادم و یه لعن به آقای چاه بازکن و یه درود به نیمه گمشده!!
++ یکی الان کامنت داده خصوصی نوشته چرا پست های اخیرت همش از استفراغ ،عن و گ..ه نوشتی؟؟! وبلاگت بو گرفت :))
درجواب اینجا میگم ،بزرگوار شاید باورت نشه ولی این یک تیکه کوچیک و قابل گفتن از زندگی منه! زندگیم عن برداشته که این اتفاقات برام میوفته:)
- ۱۳۸