وقتی میگن طلاق آخرین راهه!

  • ۱۷:۴۲

عموی مامانم جوونیاش خیلی خوش چهره بوده و خوشتیپ و بسی پولدار


دی کاپریوی فامیله !


میره خواستگاری یه دختر خوشگل  و ناز یه نظر نشونش میدن اینم موافقت میکنه 


روزعروسی خواهر همون دخترو به عقدش درمیارن!


خواهر دختره هم ازپسره بزرگتر بوده هم خیلی چهره  زشتی داشته 


هنوز دارن باهم زندگی میکنن ..


اون وقت میبینی طرف شوهرش خیانت میکنه و دست به زن داره میره طلاق میگیره!!


چتونه؟؟ 


چرا انقدر بنیان زندگی مشترک و کیان خانواده براتون بی اهمیته؟!


آخه طلاق؟؟ نه واقعا جدایی؟؟


عزیزانم راهش این نیست ، میدون راحت و آسوده خالی نکنید ..


باید بمونید و پدر شوهرتون دربیارین!! 


اون دختری هم که باهاش بهتون خیانت شده رو از گیساش آویزون کنید


والا!


درمورد دست به زن داشتنش هم فعلا نظرم اینه هربانوی ایرانی  ورزش های رزمی را سرلوحه خود قرار دهد.



+ اینم یک پست فرهنگی که ببینید چقدر به فکر تحکیم بنیان خانواده و حل مشکلات زناشویی  و رواج ازدواجم!



  • ۱۴۷

پایان بی پولی و فلاکت و فقر

  • ۰۱:۰۹

داشتم مسواک میزدم یادم افتاد پارسال دویست تومن به یکی قرض دادم!


چطوریادم رفته؟! ازمن خیلی بعیده ..


صبح زنگ بزنم پولمو زنده کنم 


+سلام بر مادیات و چرک کف دست(:


# برگشتم به زندگی


# تف به دوست بدحساب


# ذوق مرگم


# برید بخوابید تباها 



  • ۱۹۸

چه دردی میکشه عاشق؟ فقط پاییز میدونه...

  • ۱۸:۵۷

  • ۸۰

من فرصتی برای بودن دارم ...

  • ۱۵:۵۱

نزدیک به قله اینجایی که وایسادم هوای زندگی بهتره

 

باخودم به صلح رسیدم

 

کمتر از خودم توقع دارم

 

کمتر خودم سرزنش میکنم

 

کمتر با خودم دست به یقه میشم

 

اینجا به ساز دلم خوب بلدم برقصم...

 

 

 

 

 

 

 

  • ۲۲۹

ان شاالله آزادی قسمت همه ...

  • ۲۱:۵۱

بعد از سی و دو روز بالاخره نوبت بازکردن گچ دستم شد

 

شوکه  شدین خبر نداشتین؟ 

 

مبهوت این همه خویشتن داریم شدین میدونم ، چون من فقط به ده بیست نفر بیشتر نگفتم!!!

 

داشتم میگفتم بعد سی  و دو روز که قد سی و دوماه طولانی بود رفتم برای بازکردن گچ دستم

 

در وضعیتی که بخاطر کم خوابی و درد دندون عقل رنگ و روی میت داشتم و

 

هم چنین دچار یاس فلسفوی هم بودم نمیدونم چیه ولی بنظرم چیز باکلاسیه گفتم دچارش بشم بدنیست!

 

نشسته بودم تو مطب سرمو تکیه داده بودم به دیوار چشمامم بسته بودم تا صدام کنن 

 

خانومی نشست کنارم شروع کرد زیر لب حرف زدن 

 

یهو گفت توروخدا میبینی عاقبتمو؟ اینه مزد این همه سال زحمتم؟؟

 

فکرکردم لابد داره با موبایل حرف میزنه توجه نکردم

 

که گفت اره داشتم میگفتم کلی سال با نداریش ساختم و دم نزدم حالا اقا واسه من شلوارش دوتا شد 

 

ای تف به معرفتت بیاد مرد  تفففففففف 

 

هم چین که تف غلیظ دومی رو گفت محکم با کف دستش کوبید به پام

 

اینجا دیگه فهمیدم با منه  و هم از ضربش شوکه شدم با خشم وغضب برگشتم یه اعتراضی نصیبش کنم

 

که بی وقفه شروع کرد به حرف زدن

 

از زمانی که تو شکم مادرش بوده و اولین لگدی که زده تعریف کرد تا زمان حال حاضر!

 

نمیدونم چرا زدن منو با اون دست سنگینش نگفت !!

 

سرم سنگین شده بود خوابم میومد کلافه شده بودم  از حرفاش که هر پنج ثانیه وسطش یدونه هم میکوبید به پام 

 

_ اره الانم که هوو سرم اورد ، چقدر باید ادم بی چشم ورو باشی چقدر ! ( اینو بیست بار گفت )

 

گفتم شما هیچ کاری نکردی؟ 

 

راستش کنجکاو بودم بدونم همچین موقعیتی باید چه کرد :)

 

که گفت نه بابا من آدم بی دست وپا و بی سرو زبونی ام !

 

خواستم بگم اونجوری که تو میزنی به پام و نیم ساعتم هست گوشامو گرفتی به کار هم دست داری هم زبون الحمدالله!

 

که منشی صدام کرد 

 

منشی و دستیار داشتن حرف میزدن در حین بازکردن دستم 

 

منشیه گفت اره یه جوری زده به شوهرش سرش ده تا بخیه خورده دستش شکسته دنده اش ترک برداشته و...

 

همشم میگه  بیشتر ازاینا حقشه رفته هوو سرم اورده!

 

فقط یه جمله تو سرم چرخ میخورد و اکو میشد و پخش میشد و پراکنده میگشت:

 

من آدم بی دست و پا و بی سرو زبونی ام 

 

من آدم بی دست وپا و بی سر زبونی ام...

 

 

خوب شد به حرفاش گوش کردما !

 

از اتاق  بیرون اومدم باز خانومه جلوم سبز شد و گفت راستی نگفتی تو چرا دستت شکسته؟؟؟

 

کتک خوردی؟؟

 

یه لحظه خباثت در رگ هایم به خروش درامد وشد آنچه نباید میشد..

 

گفتم نه بابا کی میتونه منو کتک بزنه ؟ 

 

تو درگیری با اشرار دستم شکسته!!

 

رنگش پرید گفت ماموری؟؟

 

سعی کردم جدی وخشک رفتار کنم و گفتم تو دایره جرائم خانوادگی هستم!!

 

بااون رنگ زردم و ابروهای پر دراومدم عینک و لباس هاش گشاد مشکیم فکرکنم باورش شد

 

چون سریع یه تکون ریزی  خورد و رفت!

 

 

 

 

+ قطعه بالارو خودم با پیانو زدم براتون:))) ( الکی )

  • ۱۹۴
مهربانی شما چه رنگیست؟

اگر یادمان بود وباران گرفت نگاهی به احساس گلها کنیم.
Designed By Erfan Powered by Bayan