الان از لحاظ روحی نیاز به داشتن چهارتا نوه دارم که هرلحظه بهشون زنگ بزنم و یاداور بشم براشون که هیچی نشدن خاک برسرا!
امروز دختر بداخلاقی که دست بر قضا چشم دیدن منم نداره و همیشه هم یه متر خط چشم میکشه بهم گفت هروقت ازاینجا رد میشی بوی عطرت جامیمونه اسم عطرت چیه؟؟
خیلی دلم خواست خودمو بگیرم و یه پشت چشم براش نازک کنم و محلش ندم
ولی نیست کم جنبه ام با حرفش انگار ده کیلو شکلات بهم داده باشن سریع ذوق زده اسم عطرم لو دادم!
تازگیا خییلی دلم خواهر میخواد یه خواهر که تفاوت سنیمون کم باشه
ظرفای شام اون بشوره گاهی برام چایی دم کنه با کمال میل و رضایت قلبی بهم پول بده:)
اقدس کم از خواهر برای من نداره هرچند نه ظرفارو میشوره نه برام چایی دم میکنه ولی همیشه میشه ازش پول گرفت
هرچند تازگیا همکاری نمیکنه بازبون خوش بهم قرض نمیده و مدام میگه : تو که هیچ وقت پس نمیدی چرا میگی قرض؟
پس بگم چی؟ کاش خودش یکم شعور داشت هر ماه سروقت بهم پول میداد که انقدر منتشو نکشم!!
چندین تا قلمه پتوس و گندمی و برگ بیدی گرفتم ریشه زدن الان پول ندارم خاک وگلدون براشون بخرم!
سه تا گلدون کاکتوسم دارم که نیاز به تعویض گلدون دارن جاشون کمه
شماهم مثل من شدین تواین ماه رمضون؟ ظهر به بعد ازگشنگی دلم میخواد دست وپای تپل داداشمو گازبزنم
تا افطار میشه یدونه چایی میخورم سیرمیشم!
انقدر دلم عروسی رفتن میخواد که حد نداره ،از سه روز قبل استرس بگیرم که من چی بپوشم؟؟
زنگ زدن به فک وفامیل که آیا لباس کوردی بپوشیم یا نه؟
واسه از صبح زود آماده شدن حموم رفتن فرکردن موها لاک زدن ارایش خفن کردن
رقصیدن باهرکی وسط بود! یادش بخیر همیشه تو عروسی ها بابابزرگم میگفت هروقت قاطی شد با اقدس برین وسط
برقصین خیلی ها اینجوری رفتن خونه بخت!
+ حالتون چطوره؟ هنوز تو رخوت بهارین یا موفق ازش عبور کردین؟؟ دلتون میخواد درمورد چی براتون بنویسم؟؟
به بهترین پیشنهاد یه سطل آش ازهمونجایی که داداشم دیروز خرید و مگس توش بود اهدا میشه:))))
