تو این بودی و خبر نداشتی!

  • ۱۸:۲۷

خورشید خانوم با قدرت هرچه تمام  به قصد کشت رو سر ما گناه کارا گرما میپاچه دقیقا واسه همین از تابستون خوشم نمیاد

چندتا شکلات تو کیفم داشتم که از گرما آب شدن ریختن تو کیفم ، انقدری که از حیف شدن شکلات ها حرص خوردم واسه شستن کیفم حرص نخوردم!

مامان من اصلا از شکلات  و کاکائو و شیرینی خامه ای خوشش نمیاد حتی از خامه متنفره

منم بدون ذره ای عذاب وجدان هرچی شکلات و کاکائو میاد تو خونمون حالا هرکی هم خریده باشه برمیدارم و با احدی شریک نمیشم!

داداشام معمولا خوششون میاد ولی منطق من میگه چون مامانم نمیخوره دوست نداره اون دوتاهم نباید بخورن

سرهمین علاقه م به شکلات و کاکائوبود که متوجه شدم خاک تو سرم شده عاشق شدم رفته!

وقتی که با رضایت قلبی و از ته دل از شکلات هام دادم به یار خورد 

این اتفاق هرگز نیوفتاده بود ...


دیروز که برمیگشتم خونه انتهای خیابونمون یه زمین خالی خیلی بزرگه که منم زد به سرم از اونجا رد شدم

یدونه  لاک پشت یافتم و یک عدد کرم!! 

تو ذهنم داشتم فکرمیکردم که لاک پشت رو ببرم خونه سوپ لاک پشت درست کنم کرم رو هم سوخاری کنم 

همراه سوپ خوب میشه!

دقیقا افکارم حول درست کردن سوپ لاک پشت ، کباب کردن کرم ، چگونگی شکستن لاکش ، بخارپز کردن کرم بهتره یا سوخاری کردنش میچرخید!

ناگهان دوتا دختر از کنارم رد شدن که یکشون دید دارم عکس میگیرم سریع خم شد گفت : ای جااااانم چه ناااااازه

 لاک پشت رو برداشت بغلش کرد نازش کرد

میدونید چی فهمیدم؟ این که تو زندگی یک سری توهم ها آدم رو میگیره

مثلا یکی فکرمیکنه خیلی باهوشه

یکی دیگه فکرمیکنه خیلی خوش قلبه

اتفاق دیروزم به من فهموند برخلاف تصورم نه تنها دختر نازی نیستم بلکه بویی از ظرافت دخترانه نبردم!

اقدس و داداشم همیشه میگفتن وحشی هستم ها  ولی من یک عمرتو توهمم بودم فکر میکردم الکی میگن

چون با دندون سر اقدس گاز گرفتم تو بچگی کینه کرده داره به ناز و ملوس بودنم حسادت میکنه!

یا داداشم فکرمیکردم سر لجبازی یا بخاطر اینکه چنبدباری حوصله م سر رفته بود بهش گفتم بیا مبارزه کنیم تو دفاع کن من بزنمت شماره من تو گوشیش سیو کرده : وحشی تر از بافقی!!

اقای یار نیز چند روز پیش گفت همونجوری باش مثل قبل 

باخودم فکرکردم الان میگه مثل قبل مهربون لطیف و ... کلی صفت خوب واسه خودم تو ذهنم ردیف کرده بودم

سریع یه برق غرور نشست تو چشمام!

تا گفت همونجوری مثل قبل خشن و غرغرو باش!!

مرد اون شکلات هایی که بهت دادم خوردی زگیل بشه بچسبه به دماغت که اینجوری ضایعم کردی!





  • ۱۳۲

آن تلخ سخن ها که چنان دل شکستن است.

  • ۲۲:۱۹

دوست ندارم دیگه کارکنم خسته شدم از درجا زدن

کاش میدونستم اون همه انرژی که صبح ها داشتم چیشد

کاش میدونستم اونی که امروز تحقیرم کرد از عقده هاش کم شد؟

  • ۵۷

بنی آدم اعضای یکدیگرند؟ واقعا؟؟

  • ۰۱:۴۱

  • ۹۰

امیدوارم که تو اون یکی دنیا ببینمش...

  • ۱۸:۱۶

من همیشه دوتا کابوس تکراری داشتم دیگه یادم نمیاد ازکی شروع شدند هراز چندگاهی برمیگردن این کابوس ها 

یکیش خواب میبینم که تو یک روستا تنها به دور از خانواده و اطرافیانم هستم روستایی که همه خونه هاش خرابه و گلی هستن

ولی متروکه نیست پر از آدم های جذامی و غمگین هرکدوم از اون خرابه ها رو که میرم چندتا آدم مبتلا به جذام با لباس های پاره و کهنه میبینم

وقتی ده یازده سالم بود اصلا نمیدونستم جذام چیه و این کابوسی که من میبینم آدم هاش چرا این شکلی هستن

تا سریال دکتر قریب دیدم و یادمه یه قسمتش درمورد همین بود اون لحظه انگار خوابم تو بیداری میدیدم!

الان دیگه انگار عادت کردم توی خواب چندان مثل گذشته نمیترسم حتی گهگاهی میدونم دارم خواب میبینم!

یه خواب دیگم اینه که امتحان ریاضی دارم و من دیر کردم یا مداد ندارم یا چشمام تارمیبینه یا نخوندم

پدر من این دوتا کابوس دراوردن .

کلیپی تازگیا داره  درموردش صحبت میشه همین پیدا شدن نوزاد پسر داخل سطل زباله!

بعدم میگن نهههههه قضاوت نکنید شاید شرایطش نداشتند نگهش دارن!!!! 

بخدا حیوونم اینکارو نمیکنه شرایط نداشتن بیخود کردن بچه اوردن وقتی هم اوردن سطل زباله آخه؟؟ 

این هایی که دارن راست راست راه میرن زندگی میکنن بچه میندازن تو سطل زباله اسمشون هم انسانه واقعا هیولاهای 

ترسناکی هستند 

 

چندین روزپیش گوشیم توی روز روشن توی خیابون موتوری از دستم ربود ( اقدس گفت نگم قاپید)

اومدم خونه بغضم ترکید انگار آسمون رو دلم سنگینی میکرد 

یه گوشی چیز خاصی نبود که بخاطرش اون شکلی گریه کنم ناراحت بشم ولی یاد روزهایی که عین چی کارکردم

خرج نکردم صدتا چیز لازم داشتم پا رو دلم گذاشتم و نخریدم یاد قسطاش دلم بدجور میسوزوند

امروز که دوباره ازاونجا ردشدم به حدی حس بد گرفتم ناراحت شدم داغ دلم تازه شد یه چیزی انگار چسبیده بود بیخ گلوم

البته اقدس میگه بخاطر آلودگی هواس این گرفتگی گلو ربطی نداره!! 

بهش گفتم بیا وکیلم شو گوشیم پیدا کن یذره خندید گفت کی واسه گوشی وکیل میگیره؟!

خدا به منم خاله داده مثلا 

من خواستم از راه قانونی با کمک و حمایت  خوب خانواده حلش کنم الان که میخندن بهم مجبورم از قسمت دارک خانواده کمک بگیرم!

به هرحال هر خانواده ای یه مایه ننگ و شرمساری داره ماهم داریم پسر خالم مشکلاتی که با قانون حل نمیشه رو راحت بی دردسر و دوندگی با اندکی پول ناچیز در اسرع وقت پیگیری و حل میکنه!

واقعا این پولی که میگیره حلاله!! 

یادمه چندسال پیش حدود دوجلسه فشرده راه های بازکردن کیف رمزدار و گاوصندوق با سنجاق و گیره برام گذاشت

که چون زیاد اشتیاق نشون دادم و درعرض ده دقیقه کیف بازکردن یادگرفتم مامانم نزاشت ادامه بده!!

مامانم همه جا جلوی پیشرفت من میگیره

بگذریم الان میخوام بهش زنگ بزنم ببینم بین رفقای هم صنفش کسی تازگیا گوشی رباییده ؟ ( اقدس میگه نگو قاپیده)

اگه اره صدتومن بهش بدم این گوشی من پس بگیره

یه راه حل دیگه هم دارم اونم اینه که هرچه زودتر بمیرم برم جهنم منتظر بشینم به محض اینکه دزده تشریف فرماشد

ازهمون هیزم هایی که آماده کردن سوخاریمون کنن بردارم انقدر بزنمش انقدر بزنمش تا نگهبانای جهنم بیان از دستم نجاتش بدن بگن مریم تو بگذر و من نگذرم باز بزنمش!


 

آدم باید یه بهونه محکم برای زندگی کردنش داشته باشه 

 

بابابزرگم که خورشید دلم بود رفت....گوشیمم رفت وقتی که هنوز طفل نوپایی بیش نبود

 

 

  • ۸۹

میم مثل مادر!

  • ۰۰:۰۳

مادر شدن خیلی اتفاق بزرگیه یک از خود گذشتگی وصف ناپذیره اصلا

به شخصه تصوری از مادرشدن خودم نداشتم !

تا دیروز ... با یه نگاه مهرش نشست تو دلم ،قلبم با چهره معصومش پروانه ای شد چندین ساعت بالاسرش نشستم تا بچم راحت بخوابه!

امروزم با جیگر گوشه م رفتیم براش لباس بخرم ولی بچم مثل خودم با سلیقه س چیزی نپسندید!

دنبال یه اسم خوبم براش فعلا سرمه صداش میکنم چون بچم رنگش سرمه ایه!خلاصه که از دیروز تمام هزینه هام واسه جیگر گوشه ام سرمه س

من و گوشیم سرمه :) شماهمه!


  • ۵۷
۱ ۲ ۳ . . . ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ . . . ۳۵ ۳۶ ۳۷
مهربانی شما چه رنگیست؟

اگر یادمان بود وباران گرفت نگاهی به احساس گلها کنیم.
Designed By Erfan Powered by Bayan