خوشحال و شاد و خندان رفتم آشپزخونه دیدم مامانم پای گاز وایساده داره تو قوری یه چیزی می ریزه
گفتم اون چیه؟
گفت دم نوش واست درست میکنم هواسردشده باز گوش درد هات شروع میشه رفتم عطاری غروب گرفتم خیلی گفت خوبه و تعریف میکرد
ازگوشام قلب زد بیرون چشمام عین گربه شرک شد الهی خودم فداش بشم مرکز کائنات من
گفتم دستت دردنکنه بده ببینم دمنوش چیه؟
جلدش که نگاه کردم خشک شدم!
بهش گفتم میدونی این چیه؟؟ این دم میکنن؟؟
میگه آره عزیزم یکم تلخ بود نبات برات می ریزم بخوریش!
جیغم دراومد گفتم این عنبرنسااااس!!!
طبق معمول قبول نکرد که عنبر نسارو نمیشه خورد فقط باید سوزوند
همشم میگفت وا کی تا حالا دیده دود واسه آدم خوب باشه؟؟!
خوب شد رفتم دیدما وگرنه بایه کیلونبات بخوردم داده بودش :)
گفتم واسه اینکه حیف نشه بریز تو فنجون بده به پسرات بخورن!
من واقعا نقش خواهر بودن رو خوب واسه داداشام انجام میدم مسئولیت آسونی نیست خواهر خوب بودن:)
+ امروز روز کتاب خونی هستش
این روز بر عشاق کتاب و جان بر کفانی که یکه و تنها سرانه مطالعه را افزایش میدهند
همچنین آن دسته از عزیزانی که تنها با گفتن " فقط کتابارو نگاه میکنم" وارد کتاب فروشی میشوند و پس از سپری شدن دوازده ثانیه عنان ازکف داده و کتاب هارو درو میکنن تبریک میگویم.
اگر اهل کتاب خوندن هستین یک کتاب خوب با محتوای مناسب (18-) معرفی کنید:)